.....................



خواص میوه ها

غذا خوردن بدون شک از لذت‌بخش‌ترین لحظات زندگی برخی افراد به‌شمار می‌رود.

 

اگر این علاقه را کنار بگذاریم، مصرف مواد غذایی مختلف از عمده‌ترین راه‌های کسب انرژی است و بسیاری از محققان بر این باورند که تاثیر موادغذایی متفاوت را نمی‌توان روی سیستم‌ بدن نادیده گرفت.

 

هر یک از خوراکی‌ها فواید خاص خودشان را دارند و استفاده بجا از آنها می‌تواند سلامت افراد را به همراه داشته باشد.

 

خواص مواد غذایی,بالا بردن خواص مواد غذایی


سیب‌زمینی
سیب‌زمینی سرخ‌کرده یکی از لذیذترین خوراکی‌ها به شمار می‌رود که طرفداران خاص خودش را در دنیا دارد. مطالعات نشان می‌دهد که سیب‌زمینی بنفش فواید بسیاری دارد و خواص آن با سیب‌زمینی سفید قابل مقایسه نیست. این نوع سیب‌زمینی فشار خون را کاهش داده و خطر بروز سرطان را کم می‌کند. در ادامه باید اشاره کرد که سیب‌زمینی بنفش از همتای سفید خود پیشی گرفته و به دلیل دارا بودن پلی‌فنول‌های موجود باعث کاهش قند خون می‌شود.

 

خواص مواد غذایی,بالا بردن خواص مواد غذایی


هویج
این ماده مغذی پای ثابت سوپ‌های خوشمزه و خوش رنگ و لعاب است. برخی مطالعات حاکی از آن است که برش دادن هویج اندازه سطح آن را افزایش داده و باعث انتشار بیشتر مواد مغذی آن می‌شود. متخصصان در ادامه تحقیقات خود عنوان کرده‌اند که پختن هویج فعالیت‌های کاروتنوئیدهای آن را افزایش داده و در نتیجه اثر آن را تشدید می‌کند.

 

خواص مواد غذایی,بالا بردن خواص مواد غذایی


چای
نوشیدن چای به عقیده بسیاری از افراد خستگی را از تن به در می‌کند. این نوشیدنی گوارا حاوی مواد مفیدی است که سلامت قلب و عروق را به دنبال دارد. تحقیقات نشان می‌دهد که افزودن شیر به چای فواید قلبی آن را کاهش می‌دهد. از سوی دیگر، عده‌ای از محققان عنوان کرده‌اند که افزودن آب‌میوه‌های حاوی ویتامین‌ C به داخل چای سبز به جای مواد شیرین‌کننده فعالیت مواد مغذی داخل آن را افزایش می‌دهد.

 

 

خواص مواد غذایی,بالا بردن خواص مواد غذایی


سیر
متخصصان همواره توصیه می‌کنند که سیر را درسته نخورید بلکه آن را خرد کنید. بررسی‌ها نشان می‌دهد که باید قبل از مصرف، سیر را خرد کرد و 10 دقیقه به آن زمان داد تا آنزیم «آلیسین» داخل آن ترشح شود. این آنزیم به کاهش خطر بیماری‌های قلبی و عروقی کمک می‌کند.

 

خواص مواد غذایی,بالا بردن خواص مواد غذایی


سیب و هلو
متخصصان همیشه توصیه می‌کنند که افراد میوه رسیده مصرف کنند. مطالعات نشان می‌دهد که فرآیند رسیدن میوه باعث شکستن کلروفیل در میوه‌هایی چون سیب و هلو می‌شود که تولید آنتی‌اکسیدان‌های فعال‌تری را در میوه به دنبال دارد.

بروکلی
این نوع سبزی بدون شک مغذی‌ترین و مفیدترین ماده غذایی به‌شمار می‌رود. بروکلی در جلوگیری از بروز انواع سرطان‌ها مانند سرطان سینه و پوست بسیار موثر است. برخی مطالعات نشان می‌دهد پختن بروکلی تنها روشی است که از طریق آن، ترکیبات ضدسرطانی آن فعال‌تر می‌شود. در این میان جوشاندن و سرخ کردن بروکلی به هیچ‌وجه توصیه نمی‌شود. علاوه‌بر این، افزودن مواد تند به بروکلی قدرت ضدسرطانی آن را افزایش می‌دهد.

 

خواص موز

 

 

موز گیاهی است علفی مانند درختچه که برگهای آن بسیار بزرگ و پهن است و گاهی تا 2 متر می رسد . گلهای آن مجتمع و بصورت سنبله است میوه آن ابتدا سبز و بعد از رسیدن برنگ زرد در می آید .

 

 

موز از چهار هزار سال قبل در هندوستان كشت می شده است . در سال 1482 پرتغالیها موز را در سواحل گینه پیدا كردند و به جزائر قناری بردند و سپس بوسیله میسیونر مذهبی اسپانیولی به نواحی حاره آمریكا برده شد و اكنون موز در تمام مناطق گرمسیر دنیا كشت می شود .

 

 

موز را هنگامیكه هنوز سبز است از درخت می چینند و به مناطق مختلف می فرستند و در آنجا بوسیله گرما دادن آنرا می رسانند .

 

 

موز انواع مختلف دارد یك نوع آن بسیار درشت و نوعی از آن هم خیلی ریز است كه مزه شیرینی دارد .

 

 

در كشورهای استوایی معمولا موز را می پزند و همراه با برنج و لوبیا می خورند در كشورهای آمریكای لاتین موز را ورقه ورقه كرده و در آفتاب خشك می كنند.

 

 

هنگامیكه موز انتخاب می كنید باید پوست آن زرد و سفت و روی آن لكه های سیاه وجود داشته باشد و این نشانه موز رسیده است . موز نارس بدلیل داشتن نشاسته زیاد هضمش سنگین است .

 


تركیبات شیمیایی موز :

 

 

قندی كه در موز وجود دارد بسرعت قابل جذب است.

 

 

در صد گرم موز مواد زیر موجود است :

 


انرژی 100 كالری

 

آب 70 گرم

 

پروتئین 8 گرم

 

ترکیبات شیمیایی موز

چربی 2 گرم

 

قند 6/5 گرم

 

كلسیم 8 میلی گرم

 

فسفر 25 میلی گرم

 

آهن 7 میلی گرم

 

سدیم 1 میلی گرم

 

پتاسیم 370 میلی گرم

 

ویتامین A صدونود واحد

 

ویتامینB1 پنج میلی گرم

 

ویتامین B2 شش میلی گرم

 

ویتامینB3 هفت میلی گرم

 

ویتامین C ده میلی گرم

 

 

در موز چند ماده شیمیایی بسیار مهم مانند سروتونین ، نوروپی تفرین ، دوپامین و كاته کولامین وجود دارد .

 


خواص داروئی موز :

 

 

خواص داروئی موز

 

 

موز از نظر طب قدیم ایران معتدل است و خون را غلیظ می كند . موز انرژی زیادی دارد و چون نرم هست غذای خوبی برای كودكان و اشخاص مسن محسوب می شود.

 

 

1) بدلیل داشتن پتاسیم زیاد ضد سرطان بوده و غذای خوبی برای ماهیچه ها می باشد.

2) موز ملین بوده و همچنین و به عنوان درمان اسهال و اسهال خونی کاربرد دارد.

3) موز خونساز است بنابراین اشخاص لاغر و كم خون حتما باید موز بخورند.

4) موز تقویت كننده معده

5) موز درمان زخم معده و روده می باشد.

6) گرد موز همچنین داروی خوبی برای پائین آوردن كلسترول است.

7) شیره گلهای موز درمان كننده اسهال خونی می باشد.

8) جوشانده موز اثر قطع خونریزی دارد.

9) ضماد برگ درخت موز برای درمان و سوختگی مفید است.

10) موز نفاخ است و زیادخوردن آن خصوصاً در سرد مزاجان تولید گاز معده می كند برای رفع این عارضه باید پس از موز كمی نمك خورد.

11) موز تاثیر خوبی در تامین رشد و تعادل سیستم اعصاب دارد.

12) برای درمان ضعف بدن موز را با عسل بخورید.

13) موز مدر است.

14) موز بعلت دارا بودن قند زیاد برای مبتلایان به مرض قند مضر است و نباید در خوردن آن افراط كنند .



:: برچسب‌ها: خواص میوه ها,

نوشته شده توسط ROZBEH در چهار شنبه 30 مهر 1393

و ساعت 14:3


بخوابید تا آلزایمر نگیرید

بخوابید تا آلزایمر نگیرید
نتایج یک تحقیق جدید نشان می دهد که سالخوردگانی که خوب نمی خوابند و یا خواب کافی ندارند بیشتر دچار پلاکهای مغزی می شوند که نشانه رسمی بیماری آلزایمر تلقی می شود.
دانشمندان دانشکده سلامت عومی جان هاپکینز به این نتیجه رسیدند که افرادی که کم می خوابند و یا کیفیت خواب آنها ضعیف است، دارای تصاویر مغزی غیر عادی هستند که نخستین نشانه های ابتلا به بیماری آلزایمر را در خود دارد.

 

در تحقیقاتی که نتایج آن در مجله انجمن پزشکی آمریکا منتشر شده، دانشمندان 70 بزرگسال را که در دهه هفتم زندگی به سر می برند بررسی کردند. این شرکت کنندگان به پرسشهایی درباره الگوهای خواب خود پاسخ داده و در معرض عکسبرداری های مغزی برای بررسی اندازه پلاک بتا امیلوئید قرار گرفتند. تجمع این پلاکها یکی از نشانه های ابتلا به بیماری آلزایمر است.
به نظر می رسد که نوسان سطح بتا آمیلوئید با عادات خواب تنظیم می شود. افرادی که کمتر می خوابند و یا در خواب خود مشکل دارند بیشتر احتمال دارد که سطح پلاک بتا آمیلوئید در مغز آنها افزایش یابد.


این تحقیق بدان معنا نیست که داوطلبان در آستانه ابتلا به بیماری آلزایمر هستند اما نشان می دهد که احتمال دارد خواب که به مغز زمان لازم برای استراحت روزانه را می دهد راه مهمی برای نگاه داشتن این پلاکها در حداقل باشد و از سوی دیگر بهبود وضعیت خواب ممکن است راه مهم و حیاتی برای ممانعت از ابتلا به بیماریهای مخرب اعصاب باشد.


این گزارش جدید تحقیقاتی که پیشتر در مجله ساینس منتشر شده بود را تأیید می کند. در این تحقیقات مشخص شده بود که خواب ضایعاتی از جمله پروتئینهای آمیلوئید را از بین می برد و سلولها را منقبض می کند تا عملکرد آنها بهتر شود.



:: برچسب‌ها: بخوابید تا آلزایمر نگیرید,

نوشته شده توسط ROZBEH در چهار شنبه 30 مهر 1393

و ساعت 13:23


یادی از پدر زیست‌شناسی نوین ایران

دکتر محمود بهزاد,بیوگرافی دکتر محمود بهزاد,دکتر محمود بهزاد پدر علم زیست‌شناسی نوین

 یادی از پدر زیست‌شناسی نوین ایران
دکتر محمود بهزاد، پدر علم زیست‌شناسی نوین کشور را یکی از پرچمداران جنبش علمی ایران معاصر می‌دانند؛ جنبشی که گرچه با تاخیر ۳ قرن پس از عصر روشنگری  در جهان غرب ایجاد شد؛ اما در نهایت توانست چهره ایران را به‌طور شگرفی از آلودگی‌های توهمات شبه‌علمی و خرافات پاک کند.


استاد بهزاد از دوران کودکی علاقه‌مندی به علم و استعداد استثنایی‌اش را نشان داد و در سال‌های پربار زندگی‌اش با انتشار آثار علمی معتبر در علوم زیستی، پزشکی، روان‌شناسی و... و آموزش افرادی که هریک بعدها جزو نخبگان کشور شدند، نام خود را برای همیشه در زمره دانشمندان و فرهیختگان برتر کشور قرار داد.


به گفته نزدیکان و آنانی که بهزاد را می‌شناختند، او ایمان داشت که عمومی کردن علم، یکی از مهم‌ترین راهبرد‌های پیشرفت کشورهای عقب‌مانده است و تا زمانی که علم و اندیشه علمی از دیوارهای حیاط دبیرستان‌ها، دانشگاه‌ها و مراکز علمی ـ تحقیقاتی فراتر نرود و به متن فرهنگ و زندگی روزمره مردم وارد نشود، نمی‌توان چندان به بالندگی و پیشرفت کشور، آن هم به مفهوم مدرن آن، امید بست.

 

بر همین اساس هم کوشش‌های فراوان وی برای انتخاب منابع و موضوعاتی که مردم را با علومی مانند زیست‌شناسی، زمین‌شناسی، نظریه تکامل یا فرگشت (Evolution)، ژنتیک، فیزیولوژی، روان‌شناسی، بیونیک، علم و فلسفه علم، تندرستی و... آشنا کند، از او چهره‌ای ملی ساخت؛ چهره‌ای که بسیاری از دوستان و شاگردانش که در اقصی‌نقاط جهان دارای تشخص علمی بین‌المللی و درجه والای دانشگاهی‌اند، همواره با افتخار، یاد و خاطره همنشینی، مصاحبت یا شاگردی نزد ایشان را گرامی می‌دارند.


محمود بهزاد را می‌بایست یکی از ستاره‌های پرفروغ آسمان جنبش علمی کشور دانست که فضای حرکت‌های علمی در ایران امروز، مرهون دستاوردها و تلاش پیشگامانی همچون اوست که عاشقانه و عالمانه، عمر و زندگی خود را وقف علم و دانش، آموزش، تحقیق، تالیف و ترجمه کردند. دکتر محمود بهزاد، پدر علم زیست‌شناسی نوین کشوردر سن ۹۴ سالگی در گذشت.



:: برچسب‌ها: یادی از پدر زیست‌شناسی نوین ایران,

نوشته شده توسط ROZBEH در چهار شنبه 30 مهر 1393

و ساعت 13:22


چند تمرین ساده برای تقویت مغز

 

تقویت مغز,راههای تقویت مغز,راههای تقویت حافطه

چند تمرین ساده برای تقویت مغز
اگر بتوانید چند کار را همزمان انجام دهید، توانایی‌های ذهنیتان به میزان قابل توجهی افزایش خواهد یافت.
استفاده از مغز بدون وقفه در محل کار ادامه دارد، بنابراین برای مدیریت اطلاعات و فراموش نشدن جزئیات روزانه، انجام برخی تمرینات مغزی ضروری است. به همان ترتیب که فعالیت‌های جسمی و ورزش عضلات را تقویت می‌کنند، تمرین‌های ذهنی نیز، فعالیت‌های مغزی را بهبود می‌بخشند.
تقویت حافظه کوتاه‌مدت
تقویت حافظه کوتاه‌مدت به ذهن کمک می‌کند تا اطلاعات جدید سریع‌تر به خاطر سپرده و در نتیجه با سرعت بالا به کار گرفته شوند. این تمرین، زمان بسیار کمی در حد چند دقیقه در روز را به خود اختصاص می‌دهد.برای چند ثانیه فهرستی از چند کلمه تصادفی، مثل فهرست خرید را نگاه کنید و آنها را به خاطر بسپارید. سپس سعی کنید، آنها را به ترتیب از حفظ بگویید .
افزایش توان برای کسب زمان
سازماندهی امور، فعالیت‌های غیر مفید و از دست رفتن زمان را رفع می‌کند، در نتیجه فرد زمان بیشتری در اختیار خواهد داشت. برای دستیابی به سازماندهی مفید، انجام وظایف با رعایت نظم و بنابر کارکردها ضروری است. از سوی دیگر تشخیص اولویت‌ها نیز از اهمیت ویژه‌ای برخوردار است.

تمرین جالبی برای افزایش توان سازماندهی توصیه می‌شود، برای این تمرین باید محله‌ای را که برایتان آشناست، در ذهنتان تصور کنید و مکان‌های مختلف مانند، خانه‌ها و مغازه‌ها را جابه‌جا کرده و به بهترین شکل ممکن سازماندهی کنید. این تمرین به شما اجازه می‌دهد تا در محل کارتان بتوانید امور را سازماندهی کنید و زمان کافی داشته باشید، به این ترتیب ذهن‌تان با آرامش بیشتر به فعالیت می‌پردازد.
برای تصمیم‌گیری‌هایتان، استدلال کنید
تصمیم‌گیری براساس عقل سلیم از اهمیت ویژه‌ای برخوردار است، این شیوه نه تنها افراد را از خطرهای احتمالی دور می‌کند بلکه به تقویت قوه استدلال کمک می‌کند. استدلال کردن نیز به نوبه خود از برترین مهارت‌هایی است که مغز و ذهن را قوی و نیرومند می‌کند. بنابراین ذهن‌تان را به استدلال، شیوه‌های سازنده و منطقی عادت دهید. برای دستیابی به مهارت استدلال کردن، هر روز 5 دقیقه را برای کامل کردن سری‌های عددی منطقی صرف کنید. این نوع از تمرین‌های روانی به شما کمک می‌کند که به طور خودکار و براساس طرح‌های منطقی استدلال کنید.
توانایی‌های مغزی‌تان را بشناسید
متنوع یاد بگیرید. یاد گرفتن نکات جدید، بدون اینکه نورون‌های مغزی را خسته کند، به حفظ شدن فعالیت‌های ذهنی منتهی می‌شود.این تمرین به مغزتان کمک خواهد کرد که همیشه با نشاط آماده یاد گرفتن بیشتر بماند. برای اینکه نکات جدیدی یاد بگیرید، هر روز چند دقیقه را در صفحات آموزشی اینترنت بگذرانید. در پایان مطالعه، اطلاعات کلیدی را جمع‌بندی کنید. به این ترتیب، نکات فراگرفته شده به شکلی پایدار در ذهنتان حفظ خواهند شد.
سرزندگی ذهنتان را حفظ کنید
فناوری همه جا حضور دارد و تمام کارمندها بیشتر زمان و روز خود را با آنها سپری می‌کنند. اگرچه این فناوری‌ها به صرفه‌جویی در زمان منجر می‌شود اما به سرزندگی ذهن آسیب می‌زند. برای حل این مشکل، کافی است هر روز یک محاسبه ذهنی انجام دهید. به عنوان نخستین تمرین، بهترین کار این است که از ماشین حساب برای انجام حساب و کتاب‌های ساده خودداری کنید. به طور مثال برای حساب کردن سهم هر نفر از دوستان در رستوران، سریع تلفن همراهتان را به کار نیندازید.
انجام چند فعالیت به طور همزمان
اگر بتوانید چند کار را همزمان انجام دهید، توانایی‌های ذهنیتان به میزان قابل توجهی افزایش خواهد یافت. تکرار و تمرین از عوامل موفقیت در دستیابی به این شیوه است. به عنوان تمرین می‌توانید از کار با نرم‌افزارها شروع کنید، برای این منظور باید سعی کنید از دکمه‌های میانبر استفاده کنید، باید این قابلیت را تا حدی در خود پرورش دهید که دیگر نیازی به موس نداشته باشید. این حرکت باعث می‌شود که بتوانید همزمان چند کار را در کنار هم و به موازات یکدیگر انجام دهید .
برای بازدهی بالاتر، بیشتر تمرکز کنید
اگر برای متمرکز شدن روی یک پرونده به اندازه کافی تمرکز ندارید، نباید نگران شوید. با این حال ممکن است برخی اطلاعات مهم را از قلم بیندازید و بازدهی‌تان آسیب ببیند. برای رفع این معضل باید تا حد ممکن جلوی اطلاعات مزاحم را بگیرید و اجازه ندهید سطح آگاهی‌تان افت کند.



:: برچسب‌ها: چند تمرین ساده برای تقویت مغز,

نوشته شده توسط ROZBEH در چهار شنبه 30 مهر 1393

و ساعت 13:20


خارج از منظومه شمسی کجاست؟!

منظومه شمسی, سیارات خارج از منظومه شمسی,سیارات منطومه شمسی

 خارج از منظومه شمسی کجاست؟!
در این مطلب تعدادی از سیارات خارج از منظومه شمسی را به شما معرفی می کنیم.

۱. ۵۵ Cancri e
۵۵ Cancri e یک سیاره زمین بسیار بزرگ است. این سیاره بسیار بزرگ تر از زمین اما سبک تر از سیاره غول پیکر مبتنی بر گاز است. این سیاره به خورشید خود بسیار نزدیک است و هر ۱۸ ساعت دور آن می چرخد. سبک بودن این سیاره با تلسکوپ فضایی اسپاتزر کشف شده است.

 

۲. نزدیک ترین همسایه ما
نزدیک ترین سیاره به زمین در خارج از منظومه خورشیدی، Alpha Centauri B است. این سیاره هم اندازه زمین و از سیاره عطارد به خورشید نزدیک تر است. به همین دلیل قابل سکونت نیست.


۳. آسمان شب پر از ستاره
سیاره بزرگی که اتمسفر گازدار دارد در خارج از منظومه خورشیدی، مجموعه ای متشکل از یک هزار ستاره است.


۴. مشتری بزرگ
Kappa Andromedae b حدود ۱۳ برابر بزرگ تر از سیاره مشتری است و باید گفت یکی از بزرگ ترین سیاره های شناخته شده به شمار می رود. بعلاوه، این سیاره درست در خط جداکننده بزرگ ترین سیاره ها از کوچک ترین ستاره ها واقع شده است.


۵. کوچک تر و گرم تر از زمین
Kepler-۲۰e نخستین سیاره خارج از منظومه خورشیدی است که دانشمندان آن را کشف کردند کوچک تر از زمین است. این سیاره بسیار نزدیک خورشید خود دور آن می چرخد. دمای سطح این سیاره حدود ۱۴۰۰ درجه فارنهایت است.


۶. سیاره قابل سکونت؟
Kepler-۲۲b نخستین سیاره ای بود که کشف شد در منطقه قابل سکونت ستاره قرار دارد. به این معنی که فاصله آن به اندازه کافی است و آب آن مایع است. حدود ۲.۲ برابر اندازه کره زمین است و موقعیت آن همچنان ناشناخته باقی مانده است.


۷. گردش دو خورشید
منظومه Kepler-۴۷ نخستین منظومه ستاره ای است که چندین سیاره دارد که به دور چندین ستاره می چرخند. یکی از این سیاره ها، Kepler-۴۷c است و در منطقه قابل سکونت از دو خورشید قرار دارد.


۸. دنیایی به اندازه زمین
Kepler-۲۰f هم اندازه زمین است. اما فاصله آن از خورشید دمای سطح آن را به ۸۰۰ درجه فارنهایت رسانده است.


۹. سطح پوشیده از گدازه
UCF-۱.۰۱ تنها ۳۳ سال نوری از زمین فاصله دارد و اندازه تقریبا برابر با زمین دارد. اما کیفیت و ساختار آن هیچ ربطی به زمین ندارد. همه سطح این سیاره از گدازه پوشیده شده است.



:: برچسب‌ها: خارج از منظومه شمسی کجاست؟!,

نوشته شده توسط ROZBEH در چهار شنبه 30 مهر 1393

و ساعت 13:17


دانستنیها

دانستنیهایی از ماه

اخبار،سرگرمی,آشپزی,مد,روانشناسی,اینترنت

ماه,کره ماه,دانستنیهای علمی

دانستنیهایی از ماه
- آیا می دانید که .... ماه به دور زمین می چرخد.
- آیا می دانید که .... ماه 27 روز و 7 ساعت و 43 دقیقه و 11.6 ثانیه طول می کشد تا به دور زمین بچرخد و به نقطه ی اول خود برسد.
- آیا می دانید که .... ماه تنها ماهواره ی طبیعی زمین است.
- آیا می دانید که .... فاصله ی متوسط ماه تا زمین 384403 کیلومتر است.

- آیا می دانید که .... بلندترین کوه موجود در ماه 4700 متر است، و حال آن که ارتفاع اورست 8848 متر است.


- آیا می دانید که .... اولین شخصی که پا به ماه گذاشت نیل آرمسترانگ نام داشت.
- آیا می دانید که .... سمتی از ماه که ما می توانیم از زمین آن را ببینیم طرف نزدیک و سمت دیگر طرف دور نام دارد.
- آیا می دانید که .... ماه در روز بسیار گرم و در شب بسیار سرد است. دمای متوسط سطح ماه در روز 107 درجه ی سلسیوس و در شب 153- درجه ی سلسیوس است.
- آیا می دانید که .... جذر و مد اساساً به علت نیروی گرانش کره ی ماه است.
- آیا می دانید که .... ماه گرفتگی یا خسوف زمانی اتفاق می افتد که زمین بین ماه و خورشید قرار گیرد.
 

 

 

کدامیک از حیوانات عمر زیادی دارند؟
رکورد بیشترین طول عمر در میان حیوانات را باید به یک صدف دوکفه‌ای داد که در آب‌های سرد ایسلند در سال 2007 صید شد.این نرم‌تن کوچک 400 ساله بود. البته میانگین عمر  این گروه صدف‌ها کمتر از این مقدار است.
هنگامی که دانشمندان از طولانی‌ترین عمر یا کوتاه‌ترین طول عمر یک جاندار صحبت می‌کنند، به میانگین سنی اشاره می‌کنند که انتظار می‌رود آن جاندار قبل از مرگ داشته باشد.
میانگین طول عمر لاک‌پشت گالاپاگوس بیش از 150 سال است. آنها مطمئنا از این عمر طولانی نهایت استفاده را می‌برند و با با سرعتی تنها در حد 0.26 کیلومتر در ساعت به این طرف و آن طرف می‌روند!


برخی دیگر جانوران با طول عمر زیاد اینها  هستند:
* لاک‌پشت  جعبه‌ای آمریکایی - 120 سال.
* نهنگ سرکمانی – 60 تا 70 سال ( طول عمر 200 سال هم دراین گونه گزارش شده است).
* فیل – 70 تا 80 سال.


برخی از حیواناتی که در چشم‌ به هم زدنی به دنیا می‌آیند و می میرند، اینها هستند:
*مگس خانگی بالغ – چهار هفته.
* زنبور کارگر – 5 هفته.
* مورچه کارگر – شش ماه.
* اوپوسوم (جانوری از راسته کانگوروها) – یک سال.
*مورچه ملکه – 3 سال.
* موش صحرایی – 2 تا 3 سال.



:: برچسب‌ها: دانستنیها,

نوشته شده توسط ROZBEH در چهار شنبه 30 مهر 1393

و ساعت 13:0


داستان آزمایشگاه توماس ادیسون

 داستان آزمایشگاه توماس ادیسون
توماس ادیسون در سنین پیری پس از اختراع لامپ، یکی از ثروتمندان آمریکا به شمار می‌رفت و درآمد سرشارش را تمام و کمال در آزمایشگاه مجهزش هزینه می‌کرد که ساختمان بزرگی بود.
این آزمایشگاه، بزرگ‌ترین عشق پیرمرد بود. هر روز اختراعی جدید در آن شکل می‌گرفت تا آماده بهینه‌سازی و ورود به بازار شود. در همین روزها بود که نیمه‌های شب از اداره آتش‌نشانی به پسر ادیسون اطلاع دادند، آزمایشگاه پدرش در آتش می‌سوزد و درحقیقت کاری از دست کسی برنمی‌آید و تمام تلاش ماموران فقط برای جلوگیری از گسترش آتش به دیگر ساختمان‌هاست.

 

آنها تقاضا کردند که موضوع به نحو قابل قبولی به اطلاع پیرمرد رسانده شود. پسر با خود اندیشید که احتمالا پیرمرد با شنیدن این خبر سکته می‌کند و لذا از بیدار کردن او منصرف شد و خود را به محل حادثه رساند و با کمال تعجب دید که پیرمرد در مقابل ساختمان آزمایشگاه روی یک صندلی نشسته است و سوختن حاصل تمام عمرش را نظاره می‌کند.


پسر تصمیم گرفت جلو نرود و پدر را آزار ندهد. او می‌اندیشید که پدر در بدترین شرایط عمرش به سر می‌برد. ناگهان پدر سرش را برگرداند و پسر را دید و با صدای بلند و سرشار از شادی گفت: پسر تو اینجایی؟ می‌بینی چقدر زیباست! رنگ‌آمیزی شعله‌ها را می‌بینی؟ حیرت‌آور است! من فکر می‌کنم که آن شعله‌های بنفش به علت سوختن گوگرد در کنار فسفر به وجود آمده است!

 

وای! خدای من، خیلی زیباست! کاش مادرت هم اینجا بود و این منظره زیبا را می‌دید. کمتر کسی در طول عمرش امکان دیدن چنین منظره زیبایی را خواهد داشت! نظر تو چیست پسرم؟ پسر حیران و گیج جواب داد: پدر تمام زندگی‌ات در آتش می‌سوزد و تو از زیبایی رنگ شعله‌ها صحبت می‌کنی؟ چطور می‌توانی؟ من تمام بدنم می‌لرزد و تو خونسرد نشسته‌ای؟ پدر گفت: پسرم از دست من و تو که کاری بر نمی‌آید. ماموران هم که تمام تلاششان را می‌کنند.


در این لحظه بهترین کار لذت بردن از منظره‌هایی است که دیگر تکرار نخواهد شد! در مورد آزمایشگاه و بازسازی یا نوسازی آن فردا فکر می‌کنیم! الآن موقع این کار نیست! به شعله‌های زیبا نگاه کن که دیگر چنین امکانی را نخواهی داشت!

 

فردا صبح ادیسون به خرابه‌ها نگاه کرد و گفت: «ارزش زیادی در بلا‌ها وجود دارد. تمام اشتباهات ما در این آتش سوخت. خدا را شکر که می‌توانیم از اول شروع کنیم.» توماس آلوا ادیسون سال بعد مجددا در آزمایشگاه جدیدش مشغول کار بود و همان سال یکی از بزرگ‌ترین اختراعات بشریت یعنی «ضبط صدا» را تقدیم جهانیان کرد. آری او «گرامافون» را درست یک سال پس از آن واقعه اختراع کرد.

ارزش زیادی در بلاها وجود دارد، چون تمام اشتباهات در آن از بین می‌رود.

 



:: برچسب‌ها: داستان آزمایشگاه توماس ادیسون,

نوشته شده توسط ROZBEH در چهار شنبه 30 مهر 1393

و ساعت 12:55


زندگی نامه الکساندر فلمینگ کاشف پنى سیلین

زندگینامه الکساندر فلمینگ کاشف پنى سیلین
سالها از کشف داروى پنى سیلین که میلیونها نفر در سراسر جهان به وسیله آن از خطر مرگ و ابتلا به بیماریهاى عفونى نجات یافته‏ اند، مى‏ گذرد.

کاشف این داروى مفید و موثر، الکساندر فلمینگ بود، او در 6 اوت سال 1881 میلادى در لاچفیلد واقع در جنوب غربى اسکاتلند به دنیا آمد.

الکساندر، کوچکترین فرزند بیو فلمینگ بود و در حالى که هشت ساله بود، به سال 1888 پدر خود را از دست داد و انجام کارهاى مزرعه به عهده مادرش افتاد.او در ده سالگى، یعنى به سال 1891 وارد مدرسه لودان مور گردید و بعد به مدرسه دارول که برادرانش در آنجا تحصیل مى‏ کردند رفت. مدرسه آنها تا خانه بیش از چهار مایل فاصله داشت و الکساندر ضمن پیمودن این راه در مناظر طبیعت اطراف خود دقیق مى‏ شد و به فکر و مطالعه مى ‏پرداخت.
او در مدرسه شاگردى ساعى بود و پس از پایان تحصیلات در آن مدرسه، به سال 1893 وارد آکادمى کیلمارنوک گردید. در سال 1895 به لندن رفت و به برادر بزرگش که مى‏ خواست چشم پزشک شود پیوست. اما وى به خاطر درآمد کم و تنگدستى مجبور به ترک تحصیل شد، بدین جهت در سال 1897 در یک شرکت کشتیرانى کارى به دست آورد و تا سال 1901 در این شرکت مشغول کار گردید.
او از سال 1901 امکانات و درآمدى فراهم کرد و تصمیم گرفت رشته پزشکى را دنبال کند، در آن روزها همراه برادران خود رابرت و جان به داوطلبان اسکاتلندى پیوست و در آنجا عضو چند تیم ورزشى از جمله شنا گردید، و یک مسابقه شنا هم با کالج پزشکى سن مارى انجام داد. در این کالج علاقه به تحصیل پزشکى را بیشتر احساس کرد، بدین جهت سال بعد در امتحانات ورودى شرکت کرد و موفق شد.
الکساندر، در این کالج شاگردى جدى و کوشا بود و در تمام رشته‏هاى پزشکى از قبیل تشریح، مرض‏ شناسى، و داروشناسى به مطالعات عمیق خود در باکترى‏شناسى ادامه داد، تا سرانجام در سال 1928 به کشف پنى‏سیلین دست یافت.
پنى سیلین در سال 1941 قابل استفاده براى عموم مردم شد و در سال 1945 فلمینگ به اتفاق ارنست چین براى کشف پنى سیلین که به طور قطع کمتر از کشف میکرب توسط پاستور نبود، جایزه نوبل در رشته پزشکى رإ؛33ِِ دریافت کردند.



:: برچسب‌ها: زندگی نامه الکساندر فلمینگ کاشف پنى سیلین,

نوشته شده توسط ROZBEH در چهار شنبه 30 مهر 1393

و ساعت 12:49


زندگی نامه آلبرت اینشتین

 

Albert Einstein Head.jpg
متولد ۱۴ مارس ۱۸۷۹
اولم، وورتمبرگ، پادشاهی وورتمبرگ، امپراتوری آلمان
مرگ ۱۸ آوریل ۱۹۵۵ میلادی (۷۶ سال)
پرینستون، نیوجرسی، ایالات متحده
محل زندگی آلمان
سوئیس
ایالات متحده
شهروند آلمان (۱۸۷۹-۱۸۹۶ و ۱۹۱۴-۱۹۳۳)
سوئیس (۱۹۰۱-۱۹۵۵)
آمریکا (۱۹۴۰-۱۹۵۵)
ملیت آلمانی
رشته فعالیت فیزیک
محل کار اداره ثبت اختراعات سوییس
دانشگاه زوریخ
دانشگاه چارلز پراگ
دانشگاه صنعتی زوریخ
دانشگاه لایدن
موسسه مطالعات پیشرفته
موسسه کایزر ویلهلم
دلیل شهرت نسبیت عام، نسبیت خاص، اثر فوتوالکتریک، حرکت براونی، اثر فوتوالکتریک
جوایز جایزه نوبل در فیزیک (۱۹۲۱)
مدال فرانکلین (۱۹۳۵)
مدال کاپلی

 

زندگی آلبرت اینشتین

اغلب شما آلبرت اينشتين را می شناسید. او کسی بود که تئوری نسبیت را به ما ارائه داد. عده زیادی از بزرگان علم او را به عنوان نابغه ای بی همتا و بزرگترین دانشمند جهان می خوانند. بسیاری از نظریات و تحقیقات اينشتين باعث ایجاد تغییرات اساسی در روند پیشرفت علم  در جهان شده و تاثیرات  پایداری به ارمغان داشت. خدمات او در راستای علم قابل ستایش است.

اما بر خلاف همیشه  اینبار قصد داریم از جنبه ای دیگر به اينشتين بنگریم. زندگی او! حقایق مخفی درباره زندگی باهوش ترین نابغه دنیا . او چگونه بود؟ در زندگی و برخورد بادیگران چطور بود؟ آیا می دانید که اينشتين با یک سر بزرگ به دنیا آمده! طوری که مادرش تصور می کرد وی ناقص است؟! و یا اینکه قبل از ازدواج فرزندی داشته؟

-  اينشتين بدنی چاق و سری بزرگ داشت:

زمانی که مادر آلبرت، پائولین اينشتين (Pauline Einstein)، او را به دنیا آورد متوجه شد سر اينشتين بسیار بزر گ است و تصور می کرد که او ناقص به دنیا آمده. قسمت عقب سر بسیار بزرگ به نظر می رسید و خانواده وی بلافاصله متوجه این چیز عجیب و غیر طبیعی شدند. در هر صورت پزشک آنها را آرام نمود.

هنگامی که مادر بزرگ آلبرت برای اولین بار او را دید مرتباً زیر لب تکرار می کرد: "خیلی چاق است، خیلی چاق است".

- اينشتين در دوران کودکی در تکلم خود دچار مشکل بود:

اينشتين در دوران کودکی به ندرت سخن می گفت و زمانی هم که  حرف می زد بسیار با آهستگی صحبت می کرد. در عوض تمام جملات را در سرش بیان می نمود و یا قبل از اینکه بلند بیان کند از صحیح بودن آنها اطینان حاصل می کرد و یا چند بار به صورت زیر زبانی آنرا تکرار می کرد.

بر طبق گزارشات اينشتين تا 9 سالگی به همین منوال رفتار می کرد. والدینش از اینکه فرزندشان عقب افتاده باشد نگران بودند که البته این نگرانی کاملا بی اساس بود.

یک تاریخ نویس علوم به نام Otto Neugebauer چنین بیان می کند:  " در آن زمان که بسیار دیر زبان به سخن باز کرده بود و به ندرت حرف می زد یک شب موقع شام سکوت را شکست و گفت: "این سوپ خیلی داغ است".

والدینش خیالشان راحت شد و  از او پرسیدند چرا تاکنون حتی یک کلمه سخن نمی گفت؟ وی پاسخ داد: " برای اینکه تا کنون همه چیز بر طبق روال خود بوده".

Thomas Sowell در کتابش به این نکته اشاره کرده که علاوه بر اينشتين بسیاری از نوابغ دیگر نیز در زمان کودکی سخن گفتن را نستاً دیر آغاز نموده اند. او این وضعیت را «سندرم اينشتين» (Einstein Syndrome) نامید.

3- اينشتين از یک قطب نما الهام گرفت:

اينشتين در سن 5 سالگی در بستری مریضی خوابیده بود، پدرش چیزی به او داد که باعث شد در ذهنش اولین جرقه علاقمندی به علوم به وجود آید: یک قطب نمای ساده جیبی.

آنچه باعث جلب توجه اينشتين گردید این بود که آنرا به هر طرف که می چرخاند سوزن قطب نما همواره یک جهت را نشان می داد. با خودش فکر کرد باید نیروهایی بر قطب نما اعمال شده باشد که چنین عمل می کند. این اتفاق بارها در گزارشات و شرح حال زندگی وی ذکر شده است.

 

سرگذشت مغز اينشتين: 43 سال دردون یک شیشه و مسافرت در طول کشور با یک بیوک:

پس از مرگ اينشتين در 1955 مغز او برداشته شد – و البته بدون اجازه از خانواده اش- این کار توسط توماس استولز هاروی ( Thomas Stolz Harvey ) پاتولوژیست بیمارستان پرینستون انجام گرفت. هاروی جمجمه را برداشت و در یک ظرف شیشه ای قرار داد. به علت سهل انگاری در مراقبت از این عضو مهم از کار اخراج شد. سالها بعد با کسب اجازه از هنس آلبرت به مطالعه مغز اينشتين پرداخت و اسلایدهایی از آن تهیه نمود و برای دانشمندان در سراسر دنیا فرستاد.

یکی از این دانشمندان ماریان دایموند از UC Berkeley بود که کشف کرد در مقایسه با یک فرد عادی به طور قابل توجه ای در نواحی از مغز که مسئول تولید اطلاعات است دارای تعداد سلول های گلیال (Glial Cells) بیشتری می باشد.

در مطالعه دیگری که توسط سندرا ویتلسون (Sandra Witelson) از دانشگاه MC Master انجام گرفت مشخص شد که مغز اينشتين فاقد یک چروک خاص به نام شیار سیلویان (Sylvian Fissure) است. به نظر ویلتسون این آناتومی خاص باعث شده تا نرون های مغز اينشتين اتصال بهتری با یکدیگر برقرار کنند. در مطالعه دیگری بیان شده که در مقایسه با مغز انسان های معمولی مغز اينشتين متراکم تر بوده و لوب آهیانه پایینی که مرتبط با توانایی عملیات ریاضی است بزرگتر می باشد.

سرگذشت مغز اينشتين جالب است:

در اوایل دهه 1990 هاروی به همراه یک نویسنده بیطرف و جدا از هرگروه و حزب خاص به نام میشل پترنیتی (Michael Paterniti) به کالیفرنیا رفت تا نوه اينشتين را ملاقات کند. آنها همراه با مغز اينشتين در حالی که دورن یک ظرف شیشه ای تکان می خورد از نیوجرسی خارج شدند. مسافرت آنها با هاروی انجام گرفت.

بعداً پترنیتی در کتابی بنام «سواری آقای البرت: مسافرت در طول آمریکا همراه با مغز اينشتين» این تجربه خود را نوشت.

در 1998 هاروی 85 ساله مغز اينشتين را به دکتر الیوت کراس (Dr.Elliot Krauss) استاد پاتولوژی دانشگاه پرینستون سپرد.

هاروی پس از چندیدن دهه حفاظت کامل از مغز اينشتين، درست مثل یک جسم مقدس آن را به سلامت و با آرامش به بخش پاتولوژی دانشگاه  پزشکی پرینستون داد. دانشگاه شهری که اينشتين دو دهه آخر عمرش را در آن گذراند.

4- اينشتين در امتحان ورودی دانشگاه رد شد:

اينشتين در سال 1895 و در سن 17 سالگی برای ورود به مدرسه پلی تکنیک فدرال سوئیس ETH یا (Eidgenössische Technische Hochschule) اقدام کرد. سوالات مربوط به ریاضی و علوم آزمون ورودی را با موفقیت پشت سر گذاشت اما در مابقی دروس (تاریخ، زبان، جغرافی و غیره) موفق نشد و مجبور شد قبل از برگزاری مجدد آزمون به یک مدرسه حرفه ای (Trade School) برود و سرانجام یک سال بعد در ETH  پذیرفته شد.



:: برچسب‌ها: زندگی نامه آلبرت اینشتین,

نوشته شده توسط ROZBEH در چهار شنبه 30 مهر 1393

و ساعت 12:36


زندگی نامه شهید همت

Mohamad-ebrahim-hemat-034.jpg
ابراهیم همت
محل تولد شهرضا
تاریخ تولد ۱۲ فروردین ۱۳۳۴
محل مرگ جزیره مجنونعراق
تاریخ مرگ ۱۷ اسفند ۱۳۶۲
اصابت گلوله توپ
محل دفن شهرضا
لقب حاج همت
تابعیت Flag of Iran.svg ایران
نیرو سپاه پاسداران انقلاب اسلامی
درجه 19- Sarlashgar-IRGC.png سرلشکر
فرماندهی فرمانده لشکر ۲۷ محمدرسول الله (ص)
جنگ‌ها جنگ ایران و عراق
عملیات‌های مهم عملیات فتح‌المبین
عملیات بیت‌المقدس
عملیات رمضان
عملیات خیبر
همسر ژیلا بدیهیان
فرزندان محمد مهدی
مصطفی[۱]

دوران سربازی

در سال ۱۳۵۲ مقطع دبیرستان را با موفقیت پشت سرگذاشت و پس از اخذ دیپلم با نمرات عالی در دانشسرای اصفهان به ادامه تحصیل پرداخت. پس از دریافت مدرک تحصیلی به سربازی رفت ـ به گفته خودش تلخت رین دوران عمرش همان دوسال سربازی بود ـ در لشکر توپخانه اصفهان مسؤولیت آشپزخانه به عهده او گذاشته شده بود.

ماه مبارک رمضان فرا رسید، ابراهیم در میان برخی از سربازان همفکر خود به دیگر سربازان پیام فرستاد که آنها هم اگر سعی کنند تمام روزهای رمضان را روزه بگیرند، می توانند به هنگام سحری به آشپزخانه بیایند. «ناجی» معدوم فرمانده لشکر، وقتی که از این توصیه ابراهیم و روزه گرفتن عده ای از سربازان مطلع شد، دستور داد همه سربازان به خط شوند و همگی بدون استثناء آب بنوشند و روزه خود را باطل کنند. پس از این جریان ابراهیم گفته بود: « اگر آن روز با چند تیر مغزم را متلاشی می کردند برایم گواراتر از این بود که با چشمان خود ببینم که چگونه این از خدا بیخبران فرمان می دهند تا حرمت مقدس ترین فریضه دینمان را بشکنیم و تکلیف الهی را زیرپا بگذاریم. »

امّا این دوسال برای شخصی چون ابراهیم چندان خالی از لطف هم نبود؛ زیرا در همین مدت توانست با برخی از جوانان روشنفکر و انقلابی مخالف رژیم ستم شاهی آشنا شود و به تعدادی از کتب ممنوعه (از نظر ساواک) دست یابد. مطالعه آن کتاب ها که مخفیانه و توسط برخی از دوستان، برایش فراهم می شد تأثیر عمیق و سازنده ای در روح و جان محمدابراهیم گذاشت و به روشنایی اندیشه و انتخاب راهش کمک شایانی کرد. مطالعه همان کتاب ها و برخورد و آشنایی با بعضی از دوستان، باعث شد که ابراهیم فعالیت های خود را علیه رژیم ستمشاهی آغاز کند و به روشنگری مردم و افشای چهره طاغوت بپردازد.

دوران معلمی

پس از پایان دوران سربازی و بازگشت به زادگاهش شغل معلمی را برگزید. در روستاها مشغول تدریس شد و به تعلیم فرزندان این مرز و بوم همت گماشت. ابراهیم در این دوران نیز با تعدادی از روحانیون متعهد و انقلابی ارتباط پیدا کرد و در اثر مجالست با آنها با شخصیت حضرت امام (ره) بیشتر آشنا شد. به دنبال این آشنایی و شناخت، سعی می کرد تا در محیط مدرسه و کلاس درس، دانش آموزان را با معارف اسلامی و اندیشه های انقلابی حضرت امام (ره) و یارانش آشنا کند.

او در تشویق و ترغیب دانش آموزان به مطالعه و کسب بینش و آگاهی سعی وافری داشت و همین امور سبب شد که چندین نوبت از طرف ساواک به او اخطار شود. لیکن روح بزرگ و بی باک او به همه آن اخطارها بی اعتنا بود و هدف و راهش را بدون اندک تزلزلی پی می گرفت و از تربیت شاگردان خود لحظه ای غفلت نمی ورزید.

با گسترش تدریجی انقلاب اسلامی، ابراهیم پرچمداری جوانان مبارز شهرضا را برعهده گرفت. پس از انتقال وی به شهرضا برای تدریس در مدارس شهر، ارتباطش با حوزه علمیه قم برقرار شد و بطور مستمر برای گرفتن رهنمود، ملاقات با روحانیون و دریافت اعلامیه و نوار به قم رفت وآمد می کرد.

سخنرانی های پرشور و آتشین او علیه رژیم که بدون مصلحت اندیشی انجام می شد، مأمورین رژیم را به تعقیب وی واداشته بود، به گونه ای که او شهربه شهر می گشت تا از دستگیری در امان باشد. نخست به شهر فیروزآباد رفت و مدتی در آنجا دست به تبلیغ و ارشاد مردم زد. پس از چندی به یاسوج رفت. موقعی که درصدد دستگیری وی برآمدند به دوگنبدان عزیمت کرد و سپس به اهواز رفت و در آنجا سکنی گزید. در این دوران اقشار مختلف در اعتراض به رژیم ستمشاهی و اعمال وحشیانه اش عکس العمل نشان می دادند و ابراهیم احساس کرد که برای سازماندهی تظاهرات باید به شهرضا برگردد.

بعد از بازگشت به شهر خود در کشاندن مردم به خیابان ها و انجام تظاهرات علیه رژیم، فعالیت و کوشش خود را افزایش داد تا اینکه در یکی از راهپیمایی های پرشورمردمی، قطعنامه مهمی که یکی از بندهای آن انحلال ساواک بود، توسط شهید همت قرائت شد. به دنبال آن فرمان ترور و اعدام ایشان توسط فرماندار نظامی اصفهان، سرلشکر معدوم «ناجی»، صادر گردید.

مأموران رژیم در هرفرصتی در پی آن بودند که این فرزند شجاع و رشید اسلام را از پای درآورند، ولی او با تغییر لباس و قیافه، مبارزات ضد دولتی خود را دنبال می کرد تا اینکه انقلاب اسلامی به رهبری حضرت امام خمینی ره، به پیروزی رسید.

دوران معلمی

پس از پایان دوران سربازی و بازگشت به زادگاهش شغل معلمی را برگزید. در روستاها مشغول تدریس شد و به تعلیم فرزندان این مرز و بوم همت گماشت. ابراهیم در این دوران نیز با تعدادی از روحانیون متعهد و انقلابی ارتباط پیدا کرد و در اثر مجالست با آنها با شخصیت حضرت امام (ره) بیشتر آشنا شد. به دنبال این آشنایی و شناخت، سعی می کرد تا در محیط مدرسه و کلاس درس، دانش آموزان را با معارف اسلامی و اندیشه های انقلابی حضرت امام (ره) و یارانش آشنا کند.

او در تشویق و ترغیب دانش آموزان به مطالعه و کسب بینش و آگاهی سعی وافری داشت و همین امور سبب شد که چندین نوبت از طرف ساواک به او اخطار شود. لیکن روح بزرگ و بی باک او به همه آن اخطارها بی اعتنا بود و هدف و راهش را بدون اندک تزلزلی پی می گرفت و از تربیت شاگردان خود لحظه ای غفلت نمی ورزید.

با گسترش تدریجی انقلاب اسلامی، ابراهیم پرچمداری جوانان مبارز شهرضا را برعهده گرفت. پس از انتقال وی به شهرضا برای تدریس در مدارس شهر، ارتباطش با حوزه علمیه قم برقرار شد و بطور مستمر برای گرفتن رهنمود، ملاقات با روحانیون و دریافت اعلامیه و نوار به قم رفت وآمد می کرد.

سخنرانی های پرشور و آتشین او علیه رژیم که بدون مصلحت اندیشی انجام می شد، مأمورین رژیم را به تعقیب وی واداشته بود، به گونه ای که او شهربه شهر می گشت تا از دستگیری در امان باشد. نخست به شهر فیروزآباد رفت و مدتی در آنجا دست به تبلیغ و ارشاد مردم زد. پس از چندی به یاسوج رفت. موقعی که درصدد دستگیری وی برآمدند به دوگنبدان عزیمت کرد و سپس به اهواز رفت و در آنجا سکنی گزید. در این دوران اقشار مختلف در اعتراض به رژیم ستمشاهی و اعمال وحشیانه اش عکس العمل نشان می دادند و ابراهیم احساس کرد که برای سازماندهی تظاهرات باید به شهرضا برگردد.

بعد از بازگشت به شهر خود در کشاندن مردم به خیابان ها و انجام تظاهرات علیه رژیم، فعالیت و کوشش خود را افزایش داد تا اینکه در یکی از راهپیمایی های پرشورمردمی، قطعنامه مهمی که یکی از بندهای آن انحلال ساواک بود، توسط شهید همت قرائت شد. به دنبال آن فرمان ترور و اعدام ایشان توسط فرماندار نظامی اصفهان، سرلشکر معدوم «ناجی»، صادر گردید.

مأموران رژیم در هرفرصتی در پی آن بودند که این فرزند شجاع و رشید اسلام را از پای درآورند، ولی او با تغییر لباس و قیافه، مبارزات ضد دولتی خود را دنبال می کرد تا اینکه انقلاب اسلامی به رهبری حضرت امام خمینی ره، به پیروزی رسید.

پس از انقلاب

پیروزی انقلاب در جهت ایجاد نظم ودفاع از شهر و راه اندازی کمیته انقلاب اسلامی شهرضا نقش اساسی داشت. او از جمله کسانی بود که سپاه شهرضا را با کمک دوتن از برادران خود و سه تن از دوستانش تشکیل داد.

درایت و نفوذ خانوادگی که درشهر داشتند مکانی را بعنوان مقر سپاه دراختیار گرفته و مقادیر قابل توجهی سلاح از شهربانی شهر به آنجا منتقل کردند و از طریق مردم، سایر مایحتاج و نیازمندی ها را رفع کردند.

به تدریج عناصر حزب اللهی به عضویت سپاه درآمدند. هنگامی که مجموعه سپاه سازمان پیدا کرد، او مسؤولیت روابط عمومی سپاه را به عهده داشت.

به همت این شهید بزرگوار و فعالیت های شبانه روزی برادران پاسدار در سال ۵۸، یاغیان و اشرار اطراف شهرضا که به آزار واذیت مردم می پرداختند، دستگیر و به دادگاه انقلاب اسلامی تحویل داده شدند و شهر از لوث وجود افراد شرور و قاچاقچی پاکسازی گردید.

از کارهای اساسی ایشان در این مقطع، سامان بخشیدن به فعالیت های فرهنگی، تبلیغی منطقه بود که در آگاه ساختن جوانان و ایجاد شور انقلابی تأثیر بسزایی داشت.

اواخر سال ۵۸ برحسب ضرورت و به دلیل تجربیات گران بهای او در زمینه امور فرهنگی به خرمشهر و سپس به بندر چابهار و کنارک (در استان سیستان و بلوچستان) عزیمت کرد و به فعالیت های گسترده فرهنگی پرداخت.

در کردستان

شهید همت در خرداد سال ۱۳۵۹ به منطقه کردستان که بخش هایی از آن در چنگال گروهک های مزدور گرفتار شده بود، اعزام گردید. ایشان با توکل به خدا و عزمی راسخ مبارزه بی امان و همه جانبه ای را علیه عوامل استکبار جهانی و گروهک های خودفروخته در کردستان شروع کرد و هر روز عرصه را برآنها تنگ تر نمود. از طرفی در جهت جذب مردم محروم کُرد و رفع مشکلات آنان به سهم خود تلاش داشت و برای مقابله با فقر فرهنگی منطقه اهتمام چشمگیری از خود نشان می داد تا جایی که هنگام ترک آنجا، مردم منطقه گریه می کردند و حتی تحصن نموده و نمی خواستند از این بزرگوار جدا شوند.

رشادت های او دربرخورد با گروهک های یاغی قابل تحسین و ستایش است. براساس آماری که از یادداشت های آن شهید به دست آمده است، سپاه پاسداران پاوه از مهر ۵۹ تا دی ماه ۶۰ (بافرماندهی مدبرانه او) عملیات موفق در خصوص پاکسازی روستاها از وجود اشرار، آزادسازی ارتفاعات و درگیری با نیروهای ارتش بعث داشته است.

معلم فراری

دانش آموزان مدرسه در گوشی باهم صحبت می کنند.

بیشتر معلم ها به جای اینکه در دفتر بنشینند و چای بنوشند، در حیاط مدرسه قدم می زنند و با بچه ها صحبت می کنند. آنها این کار را از معلم تاریخ یاد گرفته اند. با این کار می خواهند جای خالی معلم تاریخ را پر کنند.

معلم تاریخ چند روزی است فراری شده. چند روز پیش بود که رفت جلوی صف و با یک سخنرانی داغ و کوبنده، جنایت های شاه و خاندانش را افشاء کرد و قبل از اینکه مأمورهای ساواک وارد مدرسه شوند، فرار کرد.

حالا سرلشکر ناجی برای دستگیری او جایزه تعیین کرده است.

یکی از بچه ها، در گوشی با ناظم صحبت می کند. رنگ ناظم از ترس و دلهره زرد می شود. درحالی که دست و پایش را گم کرده، هول هولکی خودش را به دفتر می رساند. مدیر وقتی رنگ وروی او را می بیند، جا می خورد.

ـ چی شده، فاتحی؟

ناظم آب دهانش را قورت می دهد و جواب می دهد: « جناب ذاکری، بچه ها ... بچه ها ... »

ـ جان بکن، بگو ببینم چی شده؟

ـ جناب ذاکری، بچه ها می گویند باز هم معلم تاریخ ...

آقای مدیر تا اسم معلم تاریخ را می شنود، مثل برق گرفته ها از جا می پرد و وحشت زده می پرسد : « چی گفتی، معلم تاریخ؟! منظورت همت است؟»

ـ همت باز هم می خواهد اینجا سخنرانی کند.

ـ ببند آن دهنت را. با این حرف ها می خواهی کار دستمان بدهی؟ همت فراری است، می فهمی؟ او جرأت نمی کند پایش را تو این مدرسه بگذارد.

ـ جناب ذاکری، بچه ها با گوش های خودشان از دهن معلم ها شنیده اند. من هم با گوش های خودم از بچه ها شنیده ام.

آقای مدیر که هول کرده، می گوید : « حالا کی قرار است، همچین غلطی بکند؟»

ـ همین حالا!

ـ آخر الان که همت اینجا نیست!

ـ هرجا باشد، سر ساعت مثل جن خودش را می رساند. بچه ها با معلم ها قرار گذاشته اند وقتی زنگ را می زنیم بجای اینکه به کلاس بروند، تو حیاط مدرسه صف بکشند برای شنیدن سخنرانی او.

ـ بچه ها و معلم ها غلط کرده اند. تو هم نمی خواهد زنگ را بزنی. برو پشت بلندگو، بچه ها را کلاس به کلاس بفرست. هر معلم که سر کلاس نرفت، سه روز غیبت رد کن. می روم به سرلشکر زنگ بزنم. دلم گواهی می دهد امروز جایزه خوبی به من و تو می رسد!

ناظم با خوشحالی به طرف بلندگو می رود.

از بلندگو، اسم کلاس ها خوانده می شود. بچه ها به جای رفتن کلاس، سرصف می ایستند. لحظاتی بعد، بیشتر کلاس ها در حیاط مدرسه صف می کشند.

آقای مدیر میکروفون را از ناظم می گیرد و شروع می کند به داد و هوار و خط و نشان کشیدن. بعضی از معلم ها ترسیده اند و به کلاس می روند. بعضی بچه ها هم به دنبال آنها راه می افتند. در همان لحظه، در مدرسه باز می شود. همت وارد می شود. همه صلوات می فرستند.

همت لبخندزنان جلوی صف می رود و با معلم ها و دانش آموزان احوال پرسی می کند. لحظه ای بعد با صدای بلند شروع می کند به سخنرانی.

خبر به سرلشکر ناجی می رسد. او ، هم خوشحال است و هم عصبانی. خوشحال از اینکه سرانجام آقای همت را به چنگ خواهد انداخت و عصبانی از اینکه چرا او باز هم موفق به سخنرانی شده!

ماشین های نظامی برای حرکت آماده می شوند. راننده سرلشکر، در ماشین را باز می کند و با احترام تعارف می کند. سگ پشمالوی سرلشکر به داخل ماشین می پرد. سرلشکر در حالی که هفت تیرش را زیر پالتویش جاسازی می کند سوار می شود. راننده ، در را می بندد. پشت فرمان می نشیند و با سرعت حرکت می کند. ماشین های نظامی به دنبال ماشین سرلشکر راه می افتند.

وقتی ماشین ها به مدرسه می رسند، صدای سخنرانی همت شنیده می شود. سرلشکر از خوشحالی نمی تواند جلوی خنده اش را بگیرد. ازماشین پیاده می شود، هفت تیرش را می کشد و به مأمورها اشاره می کند تا مدرسه را محاصره کنند.

عرق سر و روی همت را گرفته. همه با اشتیاق به حرف های او گوش می دهند.

مدیر با اضطراب و پریشانی در دفتر مدرسه قدم می زند و به زمین وزمان فحش می دهد. در همان لحظه صدای پارس سگی او را به خود می آورد. سگ پشمالوی سرلشکر دوان دوان وارد مدرسه می شود.

همت با دیدن سگ متوجه اوضاع می شود اما به روی خودش نمی آورد. لحظاتی بعد، سرلشکر با دو مأمورمسلح وارد مدرسه می شود.

مدیر و ناظم، در حالی که به نشانه احترام دولا و راست می شوند، نفس زنان خودشان را به سرلشکر می رسانند و دست او را می بوسند. سرلشکر بدون اعتناء، درحالی که به همت نگاه می کند، نیشخند می زند.

بعضی از معلم ها، اطراف همت را خالی می کنند و آهسته از مدرسه خارج می شوند. با خروج معلم ها، دانش آموزان هم یکی یکی فرار می کنند.

لحظه ای بعد، همت می ماند و مأمورهایی که او را دوره کرده اند. سرلشکر از خوشحالی قهقه ای می زند و می گوید : « موش به تله افتاد. زود دستبند بزنید، به افراد بگویید سوار بشوند، راه می افتیم. »

همت به هرطرف نگاه می کند، یک مأمور می بیند. راه فراری نمی یابد. یکی از مأمورها، دستهای او را بالا می آورد. دیگری به هردو دستش دستبند می زند.

همت می نشیند و به دور از چشم مأمورها، انگشتش را در حلقومش فرو برده، عق می زند. یکی از مأمورها می گوید: « چی شده؟ »

دیگری می گوید: « حالش خراب شده. »

سرلشکر می گوید: « غلط کرده پدرسوخته. خودش را زده به موش مردگی. گولش را نخورید ... بیندازیدش تو ماشین، زودتر راه بیفتیم. »

همت باز هم عق می زند و استفراغ می کند. مأمورها خودشان را از اطراف او کنار می کشند. سرلشکر درحالی که جلوی بینی و دهانش را گرفته، قیافه اش را در هم می کشد و کنار می کشد. با عصبانیت یک لگد به شکم سگ می زند و فریاد می کشد: « این پدرسوخته را ببریدش دستشویی، دست وصورت کثیفش را بشوید، زودتر راه بیفتیم. تند باشید. »

پیش از آنکه کسی همت را به طرف دستشویی ببرد، او خود به طرف دستشویی راه می افتد. وقتی وارد دستشویی می شود، در را از پشت قفل می کند. دو مأمور مسلح جلوی در به انتظار می ایستند.

از داخل دستشویی، صدای شرشر آب و عق زدن همت شنیده می شود. مأمورها به حالتی چندش آور قیافه هایشان را در هم می کشند.

لحظات از پی هم می گذرد. صدای عق زدن همت دیگر شنیده نمی شود. تنها صدای شرشر آب، سکوت را می شکند. سرلشکر در راهرو قدم می زند و به ساعتش نگاه می کند. او که حسابی کلافه شده، به مأمورها می گوید: « رفت دست وصورتش را بشوید یا دوش بگیرد ؟ بروید تو ببینید چه غلطی می کند. »

یکی ازمأمورها، دستگیره در را می فشارد، اما در باز نمی شود.

ـ در قفل است قربان!

ـ غلط کرده، قفلش کرده. بگو زود بازش کند تا دستشویی را روی سرش خراب نکرده ایم.

مأمورها همت را با داد و فریاد تهدید می کنند، اما صدایی شنیده نمی شود. سرلشکر دستور می دهد در را بشکنند. مأمورها هجوم می آورند، با مشت و لگد به در می کوبند و آن را می شکنند. دستشویی خالی است، شیر آب باز است و پنجره دستشویی نیز !

سرلشکر وقتی این صحنه را می بیند، مثل دیوانه ها به اطرافیانش حمله می کند. مدیر و ناظم که هنوز به جایزه فکر می کنند، در زیر مشت و لگد سرلشکر نقش زمین می شوند.



:: برچسب‌ها: زندگی نامه شهید همت,

نوشته شده توسط ROZBEH در سه شنبه 29 مهر 1393

و ساعت 21:54


شهید دکتر چمران

چمران از قلب بیروت سوخته و خراب تا قله های بلند كوههای جبل عامل و در مرزهای فلسطین اشغال شده از خود قهرمانیهای بسیاری به یادگار گذاشته و همیشه در قلب محرومین و مستضعفین شیعه جای گرفته است .

زندگینامه شهید دكتر مصطفي چمران

دكتر مصطفي چمران
تولد : 18 اسفند 1311 قم
تحصيلات : دكتراي الكترونيك و فيزيك پلاسما
مسؤوليت : وزير دفاع
شهادت : 31 خرداد 1360 دهلاويه
مزار : تهران ، بهشت زهرا ( س)


14.jpg

به گزارش گروه دفاع مقدس خبرگزاری « مهر» : دكتر مصطفی چمران در سال 1311 در تهران ، خیابان پانزده خرداد متولد شد. وی تحصیلات خود را در مدرسه انتصاریه، نزدیك پامنار، آغاز كرد و در دارالفنون و البرز دوران متوسطه را گذراند؛ سپس در دانشكده فنی دانشگاه تهران ادامه تحصیل داد و در سال 1336 در رشته الكترومكانیك فارغ التحصیل شد. چمران یك سال به تدریس در دانشكده فنی پرداخت. وی در همه دوران تحصیل شاگرد اول بود. در سال 1337 با استفاده از بورس تحصیلی شاگردان ممتاز به آمریكا اعزام شد و پس از تحقیقات علمی در جمع معروف ترین دانشمندان جهان در كالیفرنیا ومعتبرترین دانشگاه آمریكا - بركلی - با ممتاز ترین درجه علمی موفق به اخذ مدرك دكترای الكترونیك و فیزیك پلاسما گردید.

چمران در آمریكا، با همكاری بعضی از دوستانش، برای اولین بار انجمن اسلامی دانشجویان آمریكا را پایه ریزی كرد و از موسسین انجمن دانشجویان ایرانی در كالیفرنیا و از فعالین انجمن دانشجویان ایرانی در آمریكا به شمار می رفت كه به دلیل این فعالیتها، بورس تحصیلی شاگرد ممتازی وی از سوی رژیم شاه قطع می شود. او پس از قیام خونین 15 خرداد سال 1342 و سركوب ظاهری مبارزات مردم مسلمان به رهبری امام خمینی (ره) دست به اقدامی جسورانه و سرنوشت ساز می زند و  به همراهی بعضی از دوستان مؤمن و همفكر ، رهسپار مصر می شود و مدت دو سال در زمان عبد الناصر سخت ترین دوره های چریكی و پارتیزانی را می آموزد و به عنوان بهترین شاگرد این دوره شناخته شده و فوراً مسئولیت تعلیم چریكی مبارزان ایرانی را بر عهده می گیرد .

حضور در لبنان:
بعد از وفات عبد الناصر، ایجاد پایگاه چریكی مستقل برای تعلیم مبارزان ایرانی، ضرورت پیدا می كند ، از این رو دكتر چمران رهسپار لبنان می شود تا چنین پایگاهی را ایجاد كند.

او به كمك امام موسی صدر، رهبر شیعیان لبنان، حركت محرومین و سپس جناح نظامی آن، سازمان «امل» را بر اساس اصول و مبانی اسلامی پی ریزی می نماید . این سازمان درمیان توطئه ها و دشمنی های چپ و راست، با تكیه بر ایمان به خدا و با اسلحه شهادت، خط راستین اسلام انقلابی را پیاده  كرده  ، در معركه های مرگ و حیات به آغوش گرداب خطر فرو می رود و در طوفانهای سهمناك سرنوشت، به استقبال شهادت می تازد و پرچم خونین تشیع را در برابر جبار ترین ستمگران روزگار، صهیونیزم اشغالگر و همدستان خونخوار آنها، راستگرایان فالانژ، به اهتزاز در می آورد.

چمران از قلب بیروت سوخته و خراب تا قله های بلند كوههای جبل عامل و در مرزهای فلسطین اشغال شده از خود قهرمانیهای بسیاری  به یادگار گذاشته

چمران و انقلاب اسلامی ایران:
دكتر چمران با پیروزی انقلاب اسلامی بعد از 21 سال هجرت، به وطن باز می گردد. همه تجربیات انقلابی و علمی خود را در خدمت انقلاب می گذارد. خاموش و آرام ولی فعالانه و قاطعانه به سازندگی می پردازد و همه تلاش خود را صرف تربیت اولین گروههای پاسداران انقلاب در سعد آباد می كند. سپس در شغل معاونت نخست وزیری ، روز و شب خود را به خطر می اندازد تا سریع تر مسأله كردستان را فیصله دهد .او در قضیه فراموش ناشدنی « پاوه » قدرت ایمان و اراده آهنین  و شجاعت و فدا كاری خود را  بر همگان ثابت می كند . 

پس از این جرایانات ، فرمان انقلابی امام خمینی (ره) صادر شد . فرماندهی كل قوا را به دست گرفت و به ارتش فرمان داد تا در 24 ساعت خود را به پاوه برساند و فرماندهی منطقه نیز به عهده دكتر چمران واگذار شد.

رزمندگان از جان گذشته انقلاب، اعم از سرباز و پاسدار به حركت در آمدند وبا تكیه بر همه تجارب انقلابی، ایمان، فداكاری، شجاعت، قدرت رهبری و برنامه ریزی دكتر چمران به  شكوهمند ترین قهرمانیها دست یافتند و  در عرض 15 روز همه شهر ها و راهها و مواضع استراتژیك كردستان را به تصرف درآوردند. بدین ترتیب كردستان از خطر حتمی نجات یافت و مردم مسلمان كرد با شادی و شعف به استقبال این پیروزی شتافتند.

دكترمصطفی چمران بعد از این پیروزی بی نظیر و بازگشت به تهران از طرف بنیانگذار جمهوری اسلامی ایران ، امام خمینی (ره)، به وزارت دفاع منصوب گردید. وی در پست جدید، برای تغییر و تحول ارتش ، به یك سلسله برنامه های وسیع بنیادی  دست زد كه پاكسازی ارتش و پیاده كردن برنامه های اصلاحی از این قبیل است .

شهید  چمران در اولین دوره انتخابات مجلس شورای اسلامی، از سوی مردم تهران به نمایندگی انتخاب شد و تصمیم داشت در تدوین قوانین و نظام جدید انقلابی، بخصوص در ارتش، حداكثر سعی و تلاش خود را بكند تا ساختار گذشته ارتش را تغییر دهد. وی در یكی از نیایشهای خود بعد ازانتخاب نمایندگی مردم در مجلس شورای اسلامی، اینسان خدا را شكر می گوید: « خدایا، مردم آنقدر به من محبت كرده اند و آنچنان مرا از باران لطف و محبت خود سرشار كرده اند كه به راستی خجلم و آنقدر خود را كوچك می بینم كه نمیتوانم از عهده آن به در آیم. تو به من فرصت ده، توانایی ده تا بتوانم از عهده برایم و شایسته این همه مهر و محبت باشم.» 

چمران  سپس به نمایندگی حضرت امام (ره) در شورای عالی دفاع منصوب شد و مأموریت یافت تا به طور مرتب گزارش كار ارتش را ارائه نماید.

پس از شروع جنگ تحمیلی عراق علیه ایران، دوران حماسه ساز و پرتلاش دیگری آغاز می شود . دكتر چمران در آن دوران  نمونه كامل ایثار، شجاعت و در عین فروتنی و كار مداوم و بدون سر و صدا و فقط برای رضای خدا بود . او بعد از حمله ناجوانمردانه ارتش صدام به مرزهای ایران و یورش سریع آنها به شهر ها و روستا ها و مردم بی دفاع ، نتوانست آرام بگیرد و به خدمت امام امت رسید و با اجازه ایشان و به همراه مقام معظم رهبری ، آیت الله  خامنه ای كه در آن زمان  نماینده دیگر امام در شورای عالی دفاع و نماینده مردم تهران در مجلس شورای اسلامی بود ، به اهواز رفت. از آنجایی كه او همیشه خود را در گرداب خطر می افكند و هراسی از مرگ نداشت، از همان بدو ورود دست بكار شد و در شب اول حمله چریكی ای را علیه تانكهای دشمن كه تا چند كیلومتری شهر اهواز پیشروی كرده بودند، آغاز كرد.

مصطفی چمران گروهی از رزمندگان داوطلب را  به گردخود جمع كرد وبا تربیت و سازماندهی آنان، ستاد جنگهای نامنظم را در اهواز تشكیل داد. این گروه كمكم قوت گرفت و منسجم شد و خدمات زیادی انجام داد. ایجاد واحد مهندسی فعال برای ستاد جنگهای نامنظم یكی از این برنامه ها بود، كه به كمك آن جاده های نظامی به سرعت و در نقاط مختلف ساخته شد و با نصب پمپ های آب در كنار رود كارون و احداث یك كانال به طول حدود بیست كیلومتر و عرض یكصد متر در مدتی كوتاه ، آب كارون را به طرف تانكهای دشمن روانه ساخت، بطوری كه آنها مجبور شدند چند كیلومتری عقب نشینی كنند و سدی عظیم مقابل خود بسازند.  این عمل فكر تسخیر اهواز را برای همیشه از سردشمنان به دور كرد .

یكی دیگر از كارهای مهم و اساسی او از همان روزهای اول، ایجاد هماهنگی بین ارتش، سپاه و نیروهای داوطلب مردمی بود كه در منطقه حضور داشتند. بازده این حركت و شیوه جنگ مردمی و هماهنگی كامل بین نیروهای موجود، تاكتیك تقریباً جدید جنگی بود. چیزی كه ابر قدرتها قبلاً فكر آن را نكرده بودند. متأسفانه این هماهنگی در خرمشهر به وجود نیامد و نیروهای مردمی تنها ماندند. او تصمیم داشت به خرمشهر  برود ولی به علت  خطر سقوط جدی اهواز، موفق نشد ولی چندین بار نیروهایی بین دویست تا یك هزار نفر را سازماندهی كرده و به خرمشهر فرستاد . آنان به كمك دیگر برادران خود توانستند در جنگی نا برابر مقابل حملات پیاپی دشمن تا مدتها مقاومت كنند.

پس از یأس دشمن از تسخیر اهواز، رژیم بعث عراق  سخت به فتح سوسنگرد دل بسته بود تا رویای قادسیه را تكمیل كند و برای دومین بار به آن شهر مظلوم حمله كرد و سه روز تانكهای حزب بعث  شهر را در محاصره گرفتند . روز سوم تعدادی از آنها توانستند به داخل شهر راه یابند. گزارش مهر همچنین می افزاید : دكتر چمران از محاصره تعدادی از یاران و رزمندگان شجاع خود در آن شهر سخت بر آشفته بود، با فشار و تلاش خود ومقام معظم رهبری  ، ارتش را آماده ساخت كه برای اولین بار دست به یك حمله خطرناك وحماسه آفرین و نابرابر بزنند و خود نیز نیروهای مردمی و سپاه پاسداران را در كنار ارتش سازمان دهی كرد و با نظامی نو و شیوه ای جدید از جانب جاده اهواز سوسنگرد به دشمن یورش بردند.

شهید چمران پیشاپیش یارانش، به شوق كمك و دیدار برادران محاصره شده در سوسنگرد، به سوی این شهر می شتافت كه در محاصره تانكهای دشمن قرار گرفت. او سایر رزمندگان را به سوی دیگری فرستاد تا نجات یابند وخود را به حلقه محاصره دشمن انداخت؛ در این هنگام بود كه نبرد سختی در گرفت؛ نیروهای كماندوی دشمن از پشت تانكها به او حمله كردند و او نیز  در مصاف با دشمن متجاوز، از نقطه ای به نقطه دیگر و از سنگری به سنگردیگر می رفت. كماندوهای دشمن او را به زیر رگبار گلوله های خود گرفته بودند، تانكها به سوی او تیر اندازی می كردند و او شجاعانه و بدون هراس از انبوه دشمن و آتش شدید آنها سریع، چابك، به آتش آنها پاسخ گفته و هر لحظه سنگر خود را تغییر می داد.

در این درگیری همرزم  چمران به شهادت رسید و اویك تنه به نبرد خود ادامه می داد و به سوی دشمن حمله می برد.  تا آنكه در حین « رقصی چنین در میانه میدان» از دوقسمت پای  چپ زخمی شد. با پای زخمی بر یك كامیون عراقی حمله برد و به غنیمت گرفت .  او به كمك جوان چابك دیگری كه خود را به مهلكه رسانده بود به داخل كامیون نشست واز دایره محاصره خارج شد .

دكتر چمران با همان كامیون خود را به بیمارستانی در اهواز رسانید و بستری شد. اما بیش از یك شب در بیمارستان نماند وبعد از آن به مقر ستاد جنگهای نا منظم رفت و دوباره با پای زخمی و دردمند به كار خود پرداخت. حتی در همان شبی كه در بیمارستان بستری بود، جلسه مشورتی فرماندهان نظامی (تیمسار شهید فلاحی، فرمانده لشگر92، شهید كلاهدوز، مسئولین سپاه و سرهنگ محمد سلیمی كه رئیس ستاد او بود)، استاندار خوزستان و نماینده امام در سپاه پاسداران (شهید محلاتی) در كنار تخت او در بیمارستان تشكیل شد .او در همان حال و همان شب پیشنهاد حمله به ارتفاعات الله اكبر را مطرح كرد.

شهید چمران به رغم اسرار و پیشنهاد مسئولین و دوستانش ، حاضر به ترك اهواز و ستاد جنگهای نا منظم و حركت به تهران برای معالجه نشد . تمام مدت را در همان ستاد گذراند،  در كنار بسترش و در مقابلش نقشه های نظامی منطقه، مقدار پیشروی دشمن و حركت نیروهای خودی نصب شده بود و او كه قدرت و یارای به جبهه رفتن نداشت، دائماً به آنها می نگریست و مرتب طرحهای جالب و پیشنهاد های سازنده در زمینه های مختلف نظامی، مهندسی و حتی فرهنگی ارائه می داد.

چمران پس از زخمی شدن، اولین بار برای دیدار با امام امت و بیان گزارش عازم تهران شد. به حضور امام رسید و حوادثی را كه اتفاق افتاده بود و شرح مختصر عملیات و پیشنهادهای خود را ارائه داد. حضرت امام (ره) نیز پدرانه و با ملاطفت خاصی  رهنمودهای لازم را ارائه می داد.

دكتر چمران از سكون و عدم تحركی كه در جبهه ها وجود داشت دائماً رنج می برد و تلاش می كرد كه باارائه پیشنهادها و برنامه های ابتكاری حركتی بوجود آورد. او اصرار داشت كه هرچه زودتر به تپه های الله اكبر و سپس به بستان حمله شود و خود را به تنگ چزابه كه نزدیكی مرز است رسانده تا ارتباطات شمالی و جنوبی نیروهای عراقی و مرز پیوسته آنان قطع شود. به گزارش مهر بالاخره در سی و یكم اردیبهشت ماه 1360، با یك حمله هماهنگ و برق آسا ارتفاعات الله اكبر فتح شد كه پس از پیروزی سوسنگرد بزرگ ترین پیروزی تا آن زمان بود.

شهید چمران به همراه رزمندگان شجاع اسلام در زمره اولین كسانی بود كه پا به ارتفاعات الله اكبر گذاشت؛ در حالی كه دشمن  هنوز در نقاطی مقاومت می كرد او و فرمانده شجاعش ایرج رستمی، دو روز بعد با تعدادی از یاران خود توانستند با فدا كاری و قدرت تمام تپه های شحیطیه (شاهسوند) را به تصرف در درآورند .

پس از پیروزی ارتفاعات الله اكبر، چمران  اصرار داشت نیروهای ایرانی هرچه زودتر، قبل از این كه دشمن بتواند استحكاماتی برای خود ایجاد كند، بسوی بستان سرازیر شوند كه این كار عملی نشد و خود او طرح تسخیر دهلاویه را با ایثار و گذشت و فداكاری رزمندگان جان بر كف ستاد جنگهای نا منظم و به فرماندهی ایرج رستمی عملی ساخت.

شهادت :
در سی ام خرداد ماه 1360 یعنی یك ماه پس از پیروزی ارتفاعات الله اكبر، چمران در جلسه فوق العاده شورای عالی دفاع در اهواز با حضور مرحوم آیت الله اشراقی شركت و از عدم تحرك و سكون نیروهاانتقاد كرد و پیشنهاد های نظامی خود را از جمله حمله به بستان را ارائه داد. این آخرین جلسه شورای عالی دفاع بود كه  در آن شركت داشت و فردای آن روز، روز غم انگیز و بسیار سخت و هولناكی بود.

 در سحر گاه سی و یكم خرداد 1360 ، ایرج رستمی فرمانده منطقه دهلاویه به شهادت رسید و شهید دكتر چمران بشدت از این حادثه افسرده و ناراحت بود. غمی مرموز همه رزمندگان ستاد، بخصوص رزمندگان و دوستان رستمی را فرا گرفته بود. شهید چمران، یكی دیگر از فرماندهانش را احضار كرد و خود، او را به جبهه برد تا در دهلاویه به جای رستمی معرفی كند . در لحظه حركت، یكی از رزمندگان با سادگی و زیبایی گفت: « همانند روز عاشورا كه یكایك یاران حسین (ع) به شهادت رسیدند، عباس علمدار او(رستمی) هم به شهادت رسید و اینك خود او آماده حركت به جبهه است.»

بطرف سوسنگرد به راه افتاد و در بین راه مرحوم آیت الله اشراقی و شهید تیمسار فلاحی را ملاقات كرد. برای آخرین بار همدیگر را دیدند وبه حركت ادامه دادند تا اینكه به قربانگاه رسیدند .

چمران  همه رزمندگان را در كانالی پشت دهلاویه جمع كرد، شهادت فرمانده شان را به آنها تبریك و تسلیت گفت و با صدایی محزون و گرفته از غم فقدان رستمی، ولی نگاهی عمیق و پر نور و چهره ای نورانی و دلی مالا مال از عشق به شهادت و شوق دیدار پروردگار گفت: «خدا رستمی را دوست داشت و برد و اگرخدا ما را هم دوست داشته باشد، می برد.»

خداوند ثابت كرد كه او را نیز دوست دارد و به سوی خود فرا خواند. چمران در آن منطقه در حین سركشی به مناطق و خطوط مقدم  بر اثر اثابت تركش خمپاره های دشمن به شهادت رسید .



:: برچسب‌ها: شهید دکتر چمران,

نوشته شده توسط ROZBEH در سه شنبه 29 مهر 1393

و ساعت 21:38


زندگی نامه کورش

 

کوروش، بزرگ مرد تاریخ ایران زمین و از جمله نوادری که تاریخ جهان به خود دیده است . انسانی والا و ابرمردی بی همتا که می توان گفت نام ایران با وجود او ایران شد و از بنیانی که او بنا نهاد برای هزاران سال ملتی واحد از اقوام آریایی واقع در فلات ایران شکل گرفت که طی قرنها تمام تمدن ها و قدرتهای کوچک و بزرگ را تحت شعاع خود قرار داد و هویت ایرانی متشکل از مادهای آذربایجان و کردستان و پارسهای جنوب و پارتهای شرق ایران زمین که ملت واحد ایران را تشکیل دادند و تاریخ چندین هزار ساله خود را دوشادوش یکدیگر و در کنار یکدیگر رقم زدند به همراه هم از این خاک و هویت دفاع کردند و با افتخار ایرانی بودن خود را به جهانیان اعلام نمودند

زندگینامه کوروش کبیر

 

● از تولد تا آغاز جوانی کوروش کبیر

 

دوران خردسالی کوروش کبیر را هاله ای از افسانه ها در برگرفته است. افسانه هایی که گاه چندان سر به ناسازگاری برآورده اند که تحقیق در راستی و ناراستی جزئیات آنها ناممکن می نماید. لیکن خوشبختانه در کلیات ، ناهمگونی روایات بدین مقدار نیست. تقریباً تمامی این افسانه ها تصویر مشابهی از آغاز زندگی کوروش کبیر ارائه می دهند،تصویری که استیاگ ( آژی دهاک )، پادشاه قوم ماد و نیای مادری او را در مقام نخستین دشمنش قرار داده است.

 

استیاگ - سلطان مغرور، قدرت پرست و صد البته ستمکار ماد - آنچنان دل در قدرت و ثروت خویش بسته است که به هیچ وجه حاضر نیست حتی فکر از دست دادنشان را از سر بگذراند. از این روی هیچ چیز استیاگ را به اندازه ی دخترش ماندانا نمی هراساند. این اندیشه که روزی ممکن است ماندانا صاحب فرزندی شود که آهنگ تاج و تخت او کند ، استیاگ را برآن می دارد که دخترش را به همسری کمبوجیه ی پارسی – که از جانب او بر انزان حکم می راند - درآورد.

 

مردم ماد همواره پارسیان را به دیده ی تحقیر نگریسته اند و چنین نگرشی استیاگ را مطمئن می ساخت که فرزند ماندانا ، به واسطه ی پارسی بودنش ، هرگز به چنان مقام و موقعیتی نخواهد رسید که در اندیشه ی تسخیر سلطنت برآید و تهدیدی متوجه تاج و تختش کند. ولی این اطمینان چندان دوام نمی آورد. درست در همان روزی که فرزند ماندانا دیده می گشاید ، استیاگ را وحشت یک کابوس متلاطم می سازد. او در خواب ، ماندانا را می بیند که به جای فرزند بوته ی تاکی زاییده است که شاخ و برگهایش سرتاسر خاک آسیا را می پوشاند. معبرین درباره ی در تعبیر این خواب می گویند کودکی که ماندانا زاییده است امپراتوری ماد را نابود خواهد کرد، بر سراسر آسیا مسلط گشته و قوم ماد را به بندگی خواهد کشاند.

 

وحشت استیاگ دوچندان می شود. بچه را از ماندانا می ستاند و به یکی از نزدیکان خود به نام هارپاگ می دهد. بنا به آنچه هرودوت نقل کرده است ، استیاگ به هارپاگ دستور می دهد که بچه را به خانه ی خود ببرد و سر به نیست کند. کوروش کودک را برای کشتن زینت می کنند و تحویل هارپاگ می دهند اما از آنجا که هارپاگ نمی دانست چگونه از پس این مأموریت ناخواسته برآید ، چوپانی به نام میتراداتس ( مهرداد ) را فراخوانده ، با هزار تهدید و ترعیب ، این وظیفه ی شوم را به او محول می کند. هارپاگ به او می گوید شاه دستور داده این بچه را به بیابانی که حیوانات درنده زیاد داشته باشد ببری و درآنجا رها کنی ؛ در غیر این صورت خودت به فجیع ترین وضع کشته خواهی شد. چوپان بی نوا ، ناچار بچه را برمی دارد و روانه ی خانه اش می شود در حالی که می داند هیچ راهی برای نجات این کودک ندارد و جاسوسان هارپاگ روز و شب مراقبش خواهند بود تا زمانی که بچه را بکشد. 

 

اما از طالع مسعود کوروش کبیر و از آنجا که خداوند اراده ی خود را بالا تر از همه ی اراده های دیگر قرار داده ، زن میتراداتس در غیاب او پسری می زاید که مرده به دنیا می آید و هنگامی که میتراداتس به خانه می رسد و ماجرا را برای زنش باز می گوید ، زن و شوهر که هر دو دل به مهر این کودک زیبا بسته بودند ، تصمیم می گیرند کوروش را به جای فرزند خود بزرگ کنند. میتراداتس لباسهای کوروش را به تن کودک مرده ی خود می کند و او را ، بدانسان که هارپاگ دستور داده بود ، در بیابان رها می کند. 

 

کوروش کبیر تا ده سالگی در دامن مادرخوانده ی خود پرورش می یابد. هرودوت دوران کودکی کوروش را اینچنین وصف می کند : « کوروش کودکی بود زبر و زرنگ و باهوش ،‌ و هر وقت سؤالی از او می کردند با فراست و حضور ذهن کامل فوراً جواب می داد. در او نیز همچون همه ی کودکانی که به سرعت رشد می کنند و با این وصف احساس می شود که کم سن هستند حالتی از بچگی درک می شد که با وجود هوش و ذکاوت غیر عادی او از کمی سن و سالش حکایت می کرد. بر این مبنا در طرز صحبت کوروش نه تنها نشانی از خودبینی و کبر و غرور دیده نمی شد بلکه کلامش حاکی از نوعی سادگی و بی آلایشی و مهر و محبت بود.

 

بدین جهت همه بیشتر دوست داشتند کوروش کبیر را در صحبت و در گفتگو ببینند تا در سکوت و خاموشی.از وقتی که با گذشت زمان کم کم قد کشید و به سن بلوغ نزدیک شد در صحبت بیشتر رعایت اختصار می کرد ،‌ و به لحنی آرامتر و موقرتر حرف می زد. کم کم چندان محجوب و مؤدب شد که وقتی خویشتن را در حضور اشخاص بزرگسالتر از خود می یافت سرخ می شد و آن جوش و خروشی که بچه ها را وا می دارد تا به پر و پای همه بپیچند و بگزند در او آن حدت و شدت خود را از دست می داد.

 

از آنجا اخلاقاً آرامتر شده بود نسبت به دوستانش بیشتر مهربانی از خود نشان می داد.کوروش کبیر در واقع به هنگام تمرین های ورزشی ، از قبیل سوارکاری و تیراندازی و غیره ، که جوانان هم سن و سال اغلب با هم رقابت می کنند ، او برای آنکه رقیبان خود را ناراحت و عصبی نکند آن مسابقه هایی را انتخاب نمی کرد که می دانست در آنها از ایشان قوی تر است و حتماً برنده خواهد شد ، بلکه آن تمرین هایی را انتخاب می نمود که در آنها خود را ضعیف تر از رقیبانش می دانست ، و ادعا می کرد که از ایشان پیش خواهد افتاد و از قضا در پرش با اسب از روی مانع و نبرد با تیر و کمان و نیزه اندازی از روی زین ، با اینکه هنوز بیش از اندازه ورزیده نبود ، اول می شد.

 

کوروش وقتی هم مغلوب می شد نخستین کسی بود که به خود می خندید. از آنجا که شکست های کوروش در مسابقات وی را از تمرین و تلاش در آن بازیها دلزده و نومید نمی کرد ، و برعکس با سماجت تمام می کوشید تا در دفعه ی بعد در آن بهتر کامیاب شود ؛ در اندک مدت به درجه ای رسید که در سوارکاری با رقیبان خویش برابر شد و بازهم چندان شور و حرارت به خرج می داد تا سرانجام از ایشان هم جلو زد. وقتی کوروش در این زمینه ها تعلیم و تربیت کافی یافت به طبقه ی جوانان هیجده تا بیست ساله درآمد ، و در میان ایشان با تلاش و کوشش در همه ی تمرین های اجباری ، با ثبات و پایداری ، با احترام و گذشت به سالخوردگان و با فرمانبردایش از استان انگشت نما گردید. »

زندگی کوروش جوان بدین حال ادامه یافت تا آنکه یک روز اتفاقی روی داد که مقدر بود زندگی کوروش را دگرگون سازد ؛ : « یک روز که کوروش در ده با یاران خود بازی می کرد و از طرف همه ی ایشان در بازی به عنوان پادشاه انتخاب شده بود پیشآمدی روی داد که هیچکس پی آمدهای آنرا پیش بینی نمی کرد. کوروش بر طبق اصول و مقررات بازی چند نفری را به عنوان نگهبانان شخصی و پیام رسانان خویش تعیین کرده بود. هر یک به وظایف خویش آشنا بود و همه می بایست از فرمانها و دستورهای فرمانروای خود در بازی اطاعت کنند.

یکی از بچه ها که در این بازی شرکت داشت و پسر یکی از نجیب زادگان ماد به نام آرتمبارس بود ، چون با جسارت تمام از فرمانبری از کوروش خودداری کرد توقیف شد و بر طبق اصول و مقررات واقعی جاری در دربار پادشاه اکباتان شلاقش زدند. وقتی پس از این تنبیه ، که جزو مقررات بازی بود ، ولش کردند پسرک بسیار خشمگین و ناراحت بود ، چون با او که فرزند یکی از نجبای قوم بود همان رفتار زننده و توهین آمیزی را کرده بودند که معمولاً با یک پسر روستایی حقیر می کنند.

رفت و شکایت به پدرش برد. آرتمبارس که احساس خجلت و اهانت فوق العاده ای نسبت به خود کرد از پادشاه بارخواست ، ماجرا را به استحضار او رسانید و از اهانت و بی حرمتی شدید و آشکاری که نسبت به طبقه ی نجبا شده بود شکوه نمود. پادشاه کوروش و پدرخوانده ی او را به حضور طلبید و عتاب و خطابش به آنان بسیار تند و خشن بود. به کوروش گفت: « این تویی ، پسر روستایی حقیری چون این مردک ، که به خود جرئت داده و پسر یکی از نجبای طراز اول مرا تنبیه کرده ای؟ » کوروش جواب داد:

« هان ای پادشاه ! من اگر چنین رفتاری با او کرده ام عملم درست و منطبق بر عدل و انصاف بوده است. بچه های ده مرا به عنوان شاه خود در بازی انتخاب کرده بودند ، چون به نظرشان بیش از همه ی بچه های دیگر شایستگی این عنوان را داشتم. باری ، در آن حال که همگان فرمان های مرا اجرا می کردند این یک به حرفهای من گوش نمی داد. »

استیاگ دانست که این یک چوپان زاده ی معمولی نیست که اینچنین حاضر جوابی می کند ! در خطوط چهره ی او خیره شد ، به نظرش شبیه به خطوط چهره ی خودش می آمد. بی درنگ شاکی و پسرش را مرخص کرد و آنگاه میتراداتس را خطاب قرار داده بی مقدمه گفت : « این بچه را از کجا آورده ای؟ ». چوپان بیچاره سخت جا خورد ، من من کنان سعی کرد قصه ای سر هم کند و به شاه بگوید ولی وقتی که استیاگ تهدیدش کرده که اگر راست نگوید همانجا پوستش را زنده زنده خواهد کند ، تمام ماجرا را آنسان که می دانست برایش بازگفت.

استیاگ بیش از آنکه از هارپاگ خشمگین شده باشد از کوروش ترسیده بود. بار دیگر مغان دربار و معبران خواب را برای رایزنی فراخواند. آنان پس از مدتی گفتگو و کنکاش اینچنین نظر دادند : « از آنجا این جوان با وجود حکم اعدامی که تو برایش صادر کرده بودی هنوز زنده است معلوم می شود که خدایان حامی و پشتیبان وی هستند و اگر تو بر وی خشم گیری خود را با آنان روی در رو کرده ای ، با این حال موجبات نگرانی نیز از بین رفته اند ، چون او در میان همسالان خود شاه شده پس خواب تو تعبیر گشته است و او دیگر شاه نخواهد شد به این معنی که دختر تو فرزندی زاییده که شاه شده. بنابرین دیگر لازم نیست که از او بترسی ، پس او را به پارس بفرست. » 

تعبیر زیرکانه ی مغان در استیاگ اثر کرد و کوروش به سوی پدر و مادر واقعی خود در پارسومش فرستاده شد تا دوره ی تازه ای از زندگی خویش را آغاز نماید. دوره ای که مقدر بود دوره ی عظمت و اقتدار او و قوم پارس باشد.

● نخستین نبرد کوروش

میتراداتس ( ناپدری کوروش) پس از آنکه با تهدید استیاگ مواجه شد ، داستان کودکی کوروش و چگونگی زنده ماندن کوروش را آنگونه که می دانست برای استیاگ بازگو کرد و طبعاً در این میان از هارپاگ نیز نام برد. هرچند معبران خواب و مغان درباری با تفسیر زیرکانه ی خود توانستند استیاگ را قانع کنند که زنده ماندن کوروش و نجات یافتنش از حکم اعدام وی ، تنها در اثر حمایت خدایان بوده است ، اما این موضوع هرگز استیاگ را برآن نداشت که چشم بر گناه هارپاگ بپوشاند و او را به خاطر اهمال در انجام مسئولیتی که به وی سپرده بود به سخت ترین شکل مجازات نکند. استیاگ فرمان داد تا به عنوان مجازات پسر هارپاگ را بکشند. آنچه هرودوت در تشریح نحوه ی اجرای این حکم آورده است بسیار سخت و دردناک است:

پسر هارپاگ را به فرمان پادشاه ماد کشتند و در دیگ بزرگی پختند ، آشپزباشی شاه خوراکی از آن درست کرد که در یک مهمانی شاهانه – که البته هارپاگ نیز یکی از مهمانان آن بود – بر سر سفره آوردند ؛ پس صرف غذا و باده خواری مفصل ، استیاگ نظر هارپاگ را در مورد غذا پرسید و هارپاگ نیز پاسخ آورد که در کاخ خود هرگز چنین غذای لذیذ و شاهانه ای نخورده بود ؛ آنگاه استیاگ در مقابل چشمان حیرت زده ی مهمانان خویش فاش ساخت که آن غذای لذیذ گوشت پسر هارپاگ بوده است.

صرف نظر از اینکه آیا آنچه هرودوت برای ما نقل می کند واقعاً رخ داده است یا نه ، استیاگ با قتل پسر هارپاگ یک دشمن سرسخت بر دشمنان خود افزود. هرچند هارپاگ همواره می کوشید ظاهر آرام و خاضعانه اش را در مقابل استیاگ حفظ کند ولی در ورای این چهره ی آرام و فرمانبردار ، آتش انتقامی کینه توزانه را شعله ور نگاه می داشت ؛ به امید روزی که بتواند ستمهای استیاگ را تلافی کند. هارپاگ می دانست که به هیچ وجه در شرایطی نیست که توانایی اقدام بر علیه استیاگ را داشته باشد ، بنابرین ضمن پنهان کردن خشم و نفرتی که از استیاگ داشت تمام تلاشش را برای جلب نظر مثبت وی و تحکیم موقعیت خود در دستگاه ماد به کار گرفت. تا آنکه سرانجام با درگرفتن جنگ میان پارسیان( به رهبری کوروش ) و مادها ( به سرکردگی استیاگ ) فرصت فرونشاندن آتش انتقام فراهم آمد.

هنوز جزئیات فراوانی از این نبرد بر ما پوشیده است. مثلاً ما نمی دانیم که آیا این جنگ بخشی از برنامه ی کلی و از پیش طرح ریزی شده ی کوروش کبیر برای استیلا بر جهان آن زمان بوده است یا نه ؛ حتی دقیقاً نمی دانیم که کوروش ، خود این جنگ را آغاز کرده یا استیاگ او را به نبرد واداشته است. یک متن قدیمی بابلی به نام « سالنامه ی نبونید » به ما می گوید که نخست استیاگ – که از به قدرت رسیدن کوروش در میان پارسیان سخت نگران بوده است – برای از بین بردن خطر کوروش بر وی می تازد و به این ترتیب او را آغازگر جنگ معرفی می کند. در عین حال هرودوت ، برعکس بر این نکته اصرار دارد که خواست و اراده ی کوروش را دلیل آغاز جنگ بخواند.

باری ، میان پارسیان و مادها جنگ درگرفت. جنگی که به باور بسیاری از مورخین بسیار طولانی تر و توانفرساتر از آن چیزی بود که انتظار می رفت. استیاگ تدابیر امنیتی ویژه ای اتخاذ کرد ؛ همه ی فرماندهان را عزل کرد و شخصاً در رأس ارتش قرار گرفت و بدین ترتیب خیانت های هارپاگ را – که پیشتر فرماندهی ارتش را به او واگذار کرده بود – بی اثر ساخت. گفته می شود که این جنگ سه سال به درازا کشید و در طی این مدت ، دو طرف به دفعات با یکدیگر درگیر شدند. در شمار دفعات این درگیری ها اختلاف هست. هرودوت فقط به دو نبرد اشاره دارد که در نبرد اول استیاگ حضور نداشته و هارپاگ که فرماندهی سپاه را بر عهده دارد به همراه سربازانش میدان را خالی می کند و می گریزد. پس از آن استیاگ شخصاً فرماندهی نیروهایی را که هنوز به وی وفادار مانده اند بر عهده می گیرد و به جنگ پارسیان می رود ، لیکن شکست می خورد و اسیر می گردد. و اما سایر مورخان با تصویری که هرودوت از این نبرد ترسیم می کند موافقت چندانی نشان نمی دهند. از جمله ” پولی ین“ که چنین می نویسد :

« کوروش سه بار با مادی ها جنگید و هر سه بار شکست خورد. صحنه ی چهارمین نبرد پاسارگاد بود که در آنجا زنان و فرزندان پارسی می زیستند . پارسیان در اینجا بازهم به فرار پرداختند ... اما بعد به سوی مادی ها – که در جریان تعقیب لشکر پارس پراکنده شده بودند – بازگشتند و فتحی چنان به کمال کردند که کوروش دیگر نیازی به پیکار مجدد ندید. »

نیکلای دمشقی نیز در روایتی که از این نبرد کوروش ثبت کرده است به عقب نشینی پارسیان به سوی پاسارگاد اشاره دارد و در این میان غیرتمندی زنان پارسی را که در بلندی پناه گرفته بودند ستایش می کند که با داد و فریادهایشان ، پدران ، برادران و شوهران خویش را ترغیب می کردند که دلاوری بیشتری به خرج دهند و به قبول شکست گردن ننهند و حتی این مسأله را از دلایل اصلی پیروزی نهایی پارسیان قلمداد می کند.

یه هر روی فرجام جنگ ، پیروزی پارسیان و اسارت استیاگ بود. کوروش کبیر به سال ٥٥٠ ( ق.م ) وارد اکباتان ( هگمتانه – همدان ) شد ؛ بر تخت پادشاه مغلوب جلوس کرد و تاج او را به نشانه ی انقراض دولت ماد و آغاز حاکمیت پارسیان بر سر نهاد. خزانه ی عظیم ماد به تصرف پارسیان درآمد و به عنوان یک گنجینه ی بی همتا و یک ثروت لایزال - که بدون شک برای جنگ های آینده بی نهایت مفید خواهد بود - به انزان انتقال یافت.

کوروش کبیر پس از نخستین فتح بزرگ خویش ، نخستین جوانمردی بزرگ و گذشت تاریخی خود را نیز به نمایش گذاشت. استیاگ – همان کسی که از آغاز تولد کوروش همواره به دنبال کشتن وی بوده است–پس از شکست و خلع قدرتش نه تنها به هلاکت نرسید و رفتارهای رایجی که درآن زمان سرداران پیروز با پادشاهان مغلوب می کردند در مورد او اعمال نشد ، که به فرمان کوروش توانست تا پایان عمر در آسایش و امنیت کامل زندگی کند و در تمام این مدت مورد محبت و احترام کوروش بود. بعدها با ازدواج کوروش و آمیتیس ( دختر استیاگ و خاله ی کوروش ) ارتباط میان کوروش و استیاگ و به تبع آن ارتباط میان پارسیان و مادها ، نزدیک تر و صمیمی تر از گذشته شد. ( گفتنی است چنین ازدواجهای درون خانوادگی در دوران باستان – بویژه در خانواده های سلطنتی – بسیار معمول بوده است). پس از نبردی که امپراتوری ماد را منقرض ساخت ، در حدود سال ٥٤٧ ( ق.م ) ، کوروش به خود لقب پادشاه پارسیان داد و شهر پاسارگاد را برای یادبود این پیروزی بزرگ و برگزاری جشن و سرور پیروزمندانه ی قوم پارس بنا نهاد.

 

 

 

 

 



:: برچسب‌ها: زندگی نامه کورش,

نوشته شده توسط ROZBEH در سه شنبه 29 مهر 1393

و ساعت 21:0


جوک

 

                                            به نام خداوند جان و خرد * کزين برتر انديشه برنگذرد

فواید لبخند!!

1. .لبخند جذابتان می‌کند...

همه ما به سمت افرادیکه لبخند می‌زنند کشیده می‌شویم. لبخند یک کشش و جذبه فوری ایجاد می‌کند. دوست داریم نسبت به آنها شناخت پیدا کنیم.

2. لبخند حال و هوایتان را تغییر می‌دهد...

دفعه بعدی که احساس بی حوصلگی و ناراحتی کردید، لبخند بزنید. لبخند به بدن حقه می‌زند.

3. لبخند مسری است...

لبخند زدن برایتان شادی می‌آورد. با لبخند زدن فضای محیط را هم شادتر می کنید و اطرافیان را مانند آهن ربا به سمت خود می‌کشید.

4. لبخند زدن استرس را از بین می‌برد...

وقتی استرس دارید، لبخند بزنید. با اینکار استرستان کمتر می‌شود و می توانید برای بهبود اوضاع وارد عمل شوید.

5. لبخند زدن سیستم ایمنی بدن را تقویت می‌کند...

به این دلیل عملکرد ایمنی بدن تقویت می شود که شما احساس آرامش بیشتری دارید. با لبخند زدن از ابتلا .به آنفولانزا و سرماخوردگی جلوگیری کنید.

6. لبخند زدن فشارخونتان را پایین می‌آورد...

وقتی لبخند می‌زنید، فشارخونتان به طرز قابل توجهی پایین می‌آید. لبخند بزنید و خودتان امتحان کنید.

7. لبخند زدن اندورفین، سروتونین و مسکن های طبیعی بدن را آزاد می‌‌کند...

تحقیقات نشان داده است که لبخند زدن با تولید این سه ماده در بدن باعث بهبود روحیه می شود. می‌توان گفت لبخند زدن یک داروی مسکن طبیعی است.

8. لبخند زدن چهره تان را جوانتر نشان می‌دهد...

عضلاتی که برای لبخند زدن استفاده می‌شوند صورت را بالا می کشند. پس نیازی به کشیدن پوست صورتتان ندارید، سعی کنید همیشه لبخند بزنید.

9. لبخند زدن باعث می‌شود موفق به نظر برسید...

به نظر می‌رسد که افرادیکه لبخند می‌زنند اعتماد به نفس بالاتری دارند و در کارشان بیشتر پیشرفت می‌کنند. 

10. لبخند زدن کمک می‌کند مثبت اندیش باشید...

لبخند بزنید.. حالا سعی کنید بدون از بین رفتن آن لبخند به یک مسئله منفی فکر کنید. خیلی سخت است. وقتی لبخند می زنیم بدن ما به بقیه بدن پیغام می‌فرستد که "زندگی خوب پیش می‌رود". پس با لبخند زدن از افسردگی، استرس و نگرانی دور بمانید.


 

مجری: پسرعمه میخوای این شکلاتو بهت بدم؟
پسرعمه: ای بابا آقای مجری شما که میدونی من حالم از این غذاهای مضر بهم میخوره،ولی به این التماسی هم که تو چشمای شماس نمیتونم "نه" بگم،چشم شکلاتو قبول میکنم
مجری: نمیدمش بهت،این شکلات فقط مال وقتیه که درساتو خونده باشی
پسرعمه: منم رفته بودم کتابخونه که درسامو بخونم دیگه!
مجری: کتابخونه بودی یا استخر؟
پسرعمه: کتابخونه
مجری: پس چرا مایو پاته؟
پسرعمه: آخه میخواستم غرق درس خوندن شم!
مجری: میدونی وقتی دروغ میگی دماغت دراز میشه؟
پسرعمه: فدای سرت،خواستم برم دانشگاه عملش میکنم!
مجری: ینی پینوکیو آخرش آدم شد تو نشدی!
پسرعمه: اون یه فرشته مهربون پیشش بود انگیزه داشت،من بدبخت دارم با گاو و گوسفند زندگی میکنم،همینی که هستم هم از سرتون زیاده!


مجری: خب...روز اول مدرسه چطور بود؟
پسرعمه: طبق معمول افتضاح!
کلاه قرمزی: آقای مدیر دو ساعت تموم مارو سر صف نگه داشت زیر آفتاب شونصد درجه واسمون سخنرانی کرد!
مجری: خب چی میگفتن؟
پسرعمه: چرت و پرت! میگفت درس خوندن شمارو خوشبخت میکنه!
مجری: خب راست میگن دیگه،فقط با درس خوندن میتونین پولدار شین
کلاه قرمزی: اتفاقاٌ پارسال هم گفته بود پول خوشبختی نمیاره!
مجری: خب شما وقتی درس بخونین و یه مدرک تحصیلی خوب بگیرین ارزشتون پیش بقیه بیشتر میشه
پسرعمه: آخه دو سال پیش هم گفته بود ارزش آدما به مدرک تحصیلیشون نیس!
مجری: بالاخره مدرک لازمه
کلاه قرمزی: جالبه سه سال پیش هم گفته بود شما نباید واس مدرک درس بخونین!


ﮐﺎﻣﭙﯿﻮﺗﺮﻡ ﺑﻪ ﺩﺭﺟﻪﺍﯼ ﺍﺯ ﮐُﻨﺪﯼ ﺭﺳﯿﺪﻩ ﮐﻪ ﻭﻗﺘﯽ ﺩﺍﺑﻞ ﮐﻠﯿﮏ ﻣﯽﮐﻨﻢ ﺭﻭ ﻣﺎﯼ ﮐﺎﻣﭙﯿﻮﺗﺮ
ﺑﻌﺪ 5 ﺩﻗﯿﻘﻪ ﭘﯿﻐﺎﻡ ﻣﯿﺪﻩ : ﺩﺍﺩﺍﺵ ﮐﺠﺎ رو ﮐﻠﯿﮏ ﮐﺮﺩﻩ ﺑﻮﺩﯼ !؟


مَردی , شب موقع برگشتن از ده پدری تو شمال اطرف اردبیل، جای این که از جاده اصلی بیاد، یاد باباش افتاده که می گفت؛ جاده قدیمی با صفا تره و از وسط جنگل رد میشه!
این‌طوری تعریف می‌کنه: من احمق حرف بابام رو باور کردم و پیچیدم تو خاکی، ٢٠کیلومتر از جاده دور شده بودم که یهو ماشینم خاموش شد و هر کاری کردم روشن نمیشد.
وسط جنگل، داره شب میشه، نم بارون هم گرفت. اومدم بیرون یکمی با موتور ور رفتم دیدم نه می‌بینم، نه از موتور ماشین سر در می‌ارم!
راه افتادم تو دل جنگل، راست جاده خاکی رو گرفتم و مسیرم رو ادامه دادم. دیگه بارون حسابی تند شده بود.
با یه صدایی برگشتم، دیدم یه ماشین خیلی آرام و بی‌صدا بغل دستم وایساد. من هم بی‌معطلی پریدم توش.
اینقدر خیس شده بودم که به فکر این که توی ماشینو نیگا کنم هم نبودم. وقتی روی صندلی عقب جا گرفتم، سرم رو آوردم بالا واسه تشکر، دیدم هیشکی پشت فرمون و صندلی جلو نیست!!!
خیلی ترسیدم. داشتم به خودم می‌اومدم که ماشین یهو همون طور بی‌صدا راه افتاد.
هنوز خودم رو جفت و جور نکرده بودم که تو یه نور رعد و برق دیدم یه پیچ جلومونه!
تمام تنم یخ کرده بود. نمی‌تونستم حتی جیغ بکشم. ماشین هم همین طور داشت می‌رفت طرف دره.
تو لحظه‌های آخر خودم رو به خدا این قدر نزدیک دیدم که بابا بزرگ خدا بیامرزم اومد جلو چشمم.
تو لحظه‌های آخر، یه دست از بیرون پنجره، اومد تو و فرمون رو چرخوند به سمت جاده.
نفهمیدم چه مدت گذشت تا به خودم اومدم. ولی هر دفعه که ماشین به سمت دره یا کوه می‌رفت، یه دست می‌اومد و فرمون رو می‌پیچوند.
از دور یه نوری رو دیدم و حتی یک ثانیه هم تردید به خودم راه ندادم. در روباز کردم و خودم رو انداختم بیرون. این قدر تند می‌دویدم که هوا کم آورده بودم.
دویدم به سمت آبادی که نور ازش می‌اومد. رفتم توی قهوه خونه و ولو شدم رو زمین، بعد از این که به هوش اومدم جریان رو تعریف کردم.
وقتی تموم شد، تا چند ثانیه همه ساکت بودند، یهو در قهوه خونه باز شد و دو نفرخیس اومدن تو، یکیشون داد زد: ممد نیگا! این همون احمقیه که وقتی ما داشتیم ماشینو هل میدادیم سوار ماشین ما شده بود.

ﺍﻣﺮﻭﺯ ﻛﻪ ﺍﺯ ﺧﻮﺍﺏ ﺑﻴﺪﺍﺭ ﺷﺪﻡ

 ﺍﺯ ﺧﻮﺩﻡ ﭘﺮﺳﻴﺪﻡ : ﺯﻧﺪﮔﯽ ﭼﻪ ﻣﯽ ﮔﻮﻳﺪ؟

 ﺟﻮﺍﺏ ﺭﺍ ﺩﺭ ﺍﺗﺎﻗﻢ ﭘﻴﺪﺍ ﻛﺮﺩﻡ،

 ﺳﻘﻒ ﮔﻔﺖ : ﺍﻫﺪﺍﻑ ﺑﻠﻨﺪ ﺩﺍﺷﺘﻪ ﺑﺎﺵ !

ﭘﻨﺠﺮﻩ ﮔﻔﺖ : ﺩﻧﻴﺎ ﺭﺍ ﺑﻨﮕﺮ !

ﺳﺎﻋﺖ ﮔﻔﺖ : ﻫﺮ ﺛﺎﻧﻴﻪ ﺑﺎ ﺍﺭﺯﺵ ﺍﺳﺖ !

ﺁﻳﻴﻨﻪ ﮔﻔﺖ : ﻗﺒﻞ ﺍﺯ ﻫﺮ ﻛﺎﺭﯼ ﺑﻪ ﺑﺎﺯﺗﺎﺏ ﺁﻥ ﺑﻴﻨﺪﻳﺶ !

 ﺗﻘﻮﻳﻢ ﮔﻔﺖ : ﺑﻪ ﺭﻭﺯ ﺑﺎﺵ !

ﺩﺭ ﮔﻔﺖ : ﺩﺭ ﺭﺍﻩ ﻫﺪﻑ ﻫﺎﻳﺖ ﺳﺨﺘﯽ ﻫﺎ ﺭﺍ ﻫُﻞ ﺑﺪﻩ ﻭ ﻛﻨﺎﺭ ﺑﺰﻥ !

ﺯﻣﻴﻦ ﮔﻔﺖ : ﺑﺎ ﻓﺮﻭﺗﻨﯽ ﻧﻴﺎﻳﺶ ﻛﻦ !

 ﻭ ﺩﺭ ﺁﺧﺮ، ﺗﺨﺖ ﺧﻮﺍﺏ ﮔﻔﺖ : ﻭﻟﺶ ﮐﻦ ﺑﺎﺑﺎ ﺑﮕﯿﺮ بخواب ...
 


تو شهر حیف نون اینا (!) کراوات مد شده… تا الان ۵۰ نفر تلفات داشته!


تنها فایده ای که گرفتن مدرک مهندسی واسه آدم داره اینه که تو فوتبال با دوستا ، همه داد میزنن : مهندس پاس !


می دونی نصف النهار چیه؟ شامی است که از نهار باقی مانده.


به حیف نون می گن: نفت، طلای سیاه است. حیف نون فرداش یه ۵ لیتری می اندازه گردنش!


حیف نون داشته هلو می خورده، به هسته اش که می رسه میگه به به! گردو هم داره!


 

ﺩﺭ ﺟﻮﺍﺏ ﺑﻪ ﮐﺴﺎﻧﯽ ﮐﻪ ﻭﻗﺘﯽ ﺩﺳﺘﺘﻮ ﻣﯽ ﮐﻨﯽ ﺗﻮ ﺩﻣﺎﻏﺖ ﻭ ﻣﯿﮕﻦ “ :ﺩﺍﺭﯼ ﺷﻤﺎﺭﻩ ﯼ ﻓﻼﻧﯽ ﺭﻭ ﻣﯽ ﮔﯿﺮﯼ ؟”

 

ﺑﺎﯾﺪ ﺳﺮﯾﻊ ﺩﺳﺘﺘﻮ ﺩﺭﺑﯿﺎﺭﯼ ﻭ ﺑﮕﯽ “ﺑﯿﺎ ﺑﺎ ﺗﻮ ﮐﺎﺭ ﺩﺍﺭﻩ… ”


 

دلم واسه اول دبستانم تنگ شده!

که وقتی تنها یه گوشه حیات وایسادی !

یه نفر میاد و بهت میگه : با من دوست میشی !؟


 

وقتی کباب با برنج میخوریم ۹۰%حواسمون به اینه که هر دوتاش باهم تموم شه !


 

 

 

 



:: برچسب‌ها: جوک,

نوشته شده توسط ROZBEH در یک شنبه 27 مهر 1393

و ساعت 16:33


ملا نصرالدین

 

 

20 داستان خنده دار از ملا نصرالدین

 

شاید بسیاری از جوانان بگویند، ملانصرالدین دیگه چیه و این قصه ها دیگه قدیمی شده. ولی باید گفت که روایت های ملانصرالدین تنها متعلق به کشور ما و یا مشرق زمین نیست. شاید شخصیت او مربوط به دوران قدیم است ولی پندهای او متعلق به تمام فرهنگ ها و دورانهاست.

ملانصرالدین شخصیتی است که داستان هایش تمامی ندارد و هنوز که هنوز است حکایات بامزه ای که اتفاق می افتد را به او نسبت می دهند و حتی او را با بسیاری از موضوعات امروزی همساز کرده انددر این وبلاگ قسط دارم تعدادی از حکایت های ملا نصرالدین برای شما باز گو کنم البته شاید بعضی ها تکراری باشن ولی جالب و آموزنده هستن.

 

هرکس از زن خود ناراضی 

ملا در بالای منبر گفت : هرکس از زن خود ناراضی است بلند شود. 

همه ی مردم بلند شدند جز یک نفر. 

ملا به آن مرد گفت : تو از زن خود راضی هستی؟ 

آن مرد گفت : نه ... 

ولی زنم دست و پامو شکسته نمی تونم بلند شم!


 

گم شدن خر

یک روز ملانصرالدین خرش را در جنگل گم می کند.

موقع گشتن به دنبال آن یک گورخر پیدا می کند. 

به آن می گوید: ای کلک لباس ورزشی پوشیدی تا نشناسمت.


 

علت نا معلوم

ملانصرالدین به یکی از دوستانش گفت: خبر داری فلانی مرده؟ 

دوستش گفت: "نه! علت مرگش چه بود؟" 

ملا گفت: "علت زنده بودن آن بیچاره معلوم نبود چه رسد به علت مرگش!"


 

دیرباور 

روزی یکی از همسایه‌ها خواست خر ملانصرالدین را امانت بگیرد. 

به همین خاطر به در خانه ملا رفت. 

ملانصرالدین گفت: "خیلی معذرت می‌خواهم خر ما در خانه نیست". 

از بخت بد همان موقع خر بنا کرد به عرعر کردن. 

همسایه گفت: "شما که فرمودید خرتان خانه نیست؛ 

اما صدای عرعرش دارد گوش فلک را کر می‌کند." 

ملا عصبانی شد و گفت: "عجب آدم کج خیال و دیرباوری هستی. 

حرف من ریش سفید را قبول نداری ولی عرعر خر را قبول داری."


 

گریه بر مرده

روزی ملانصرالدین به دنبال جنازه‌ی یکی از ثروتمندان می‌رفت

و با صدای بلند گریه می‌کرد. یکی به او دلداری داد

و گفت: "این مرحوم چه نسبتی با شما داشت؟" 

ملا جواب داد: "هیچ! علت گریه‌ی من هم همین است."


 

 

شکایت الاغ

الاغ ملانصرالدین روزی به چراگاه حاکم رفت. حاکم از ملا نزد قاضی شکایت کرد.

قاضی ملا را احضار کرد و گفت : ملا ماجرا را توضیح بده. ملا هم گفت :

جناب قاضی. فرض کنید شما خر من هستید. من شما را زین می کنم و افسار به شما می بندم

و شما حرکت می کنید. بین راه سگها به طرفتان پارس می کنند و شما رَم می کنید و به طرف چراگاه حاکم می روید

. حالا انصاف بدید من مقصرم یا شما؟!!!


 

لامپ اضافی خاموش 

ملانصرالدین داشت سخنرانی می کرد که : هرکس چند زن داشته باشد

به همان تعداد چراغ در بهشت برایش روشن می شود.

ناگهان در میان جمعیت ، زن خود را دید. هول کرد و گفت :

البته هرگز نشه فراموش لامپ اضافی خاموش.


 

 



:: برچسب‌ها: ملا نصرالدین,

نوشته شده توسط ROZBEH در شنبه 26 مهر 1393

و ساعت 17:44


بازی آنلاین

بازی آنلاین فرودگاه
بازی آنلاین تک تیرانداز
بازی آنلاین شاهزاده ایرانی
بازی آنلاین تک تیرانداز 2
بازی آنلاین پرندگان خشمگین

اداره تعطیل !

 
 

پرتاب گلوله

 
 


:: برچسب‌ها: بازی آنلاین,

نوشته شده توسط ROZBEH در شنبه 26 مهر 1393

و ساعت 17:2



.:: Powered By LOXBLOG.COM Copyright © 2009 by rozbeh2 ::.
.:: Design By :
wWw.loxblog.Com ::.




به وبلاگ من خوش آمدید




زندگی نامه بزرگان
زندگی نامه شهید همت
زندگی نامه آلبرت اینشتین
زندگی نامه کورش
زندگی نامه شهید دکتر چمران
زندگی نامه الکساندر فلمینگ کاشف پنى سیلین
زندگی نامه حافظ شیرازی
زندگی نامه ابوعلی سینا
زندگی نامه ارنست رادرفورد فیزیکدان نیوزیلندی‌
زندگی نامه الکساندر گراهام بل
زندگی‌نامه نیک وی آچیچ (مرد بدون دست و پا) + عکس
نیما یوشیج
زندگی نامه هلن کلر
سلامت
خواص میوه ها
چند تمرین ساده برای تقویت مغز
بخوابید تا آلزایمر نگیرید
چطور میتوان بعد از سن ۲۵ سال افزایش قد داشت؟
گودی کمر و تمرینات ورزشی برای برطرف کردن آن
میوه را در این ساعت بخورید تا لاغر شوید!
راه ساده و مؤثر برای کاهش وزن
چه افرادی دچار کمبود ویتامین D می شوند؟
ده عامل اصلی ایجاد حساسیت را بشناسید
ترکیب میوه و سبزی می تواند از علایم آلزایمر پیشگیری کند
10 فایده این چای خوش طعم برای پوست و مو
با آویشن به جنگ جوش هایتان بروید!
با فواید روغن زیتون آشنا شوید
درمان حساسیت به بادام زمینی
کاهو قدیمی ترین سبزی دنیا!
گیاه لاغری را بشناسید !!!
گیاهان تلخ اما با خاصیت درمانی
آیا می دانید گیاه ریواس باعث تصفیه خون می‌شود؟
چای سبز برای چه کسانی ممنوع است!
با گرفتگی گوش به هنگام مسافرت با هواپیما چه کنیم؟
خواص سيب
11 دلیل برای خوردن روزی 1 سیب
خواص شگفت انگیز خرمالو، زالزالک، ازگیل و ...
16 ماده‌ی غذایی پاییزی برای لاغری
نکاتی چند در مورد جوش صورت
ماسک سیب‏زمینی
علت سوزش چشم
جدول ویتامین ها
آب این میوه خون ساز و باز کننده رنگ صورت
پوست سیب زمینی و خواص آن
با این روش بسیار جالب لاغر شوید
چگونه بدن از مواد غذایی بهترین بهره را ببرد؟
واقعا به کدام ویتامین ها نیاز داریم؟
بدن همیشه به شما هشدار میدهد چیزی در درونتان درست کار نمی کند
این ها را بخورید تا جوش نزنید
چطور جذب کلسیم را افزایش دهیم؟
این غذاها آهن بدنتان را تامین می کند
آیا می دانستید این غذا ها را اشتباه مصرف می کردید؟
ماسک های زیبایی و درمانی با سفیده تخم مرغ!
پوستی سفت و درخشان با ماسک یخ!
سیب‌زمینی سرخ‌کرده و حافظه مردان
خواص غذائی و داروئی سیب زمینی
خواص شگفت‌انگيز سيب زمينی سرخ شده
چین و چروک اطراف چشم را با سیب زمینی از بین ببرید
از این به بعد سیب‌زمینی را با پوست بخورید
انگور: درمانی طبیعی برای این عضو بدن
جایگزینی بسیار خوشمزه به جای سیب زمینی سرخ کرده!
4 دلیل خوب برای خوردن سیب زمینی سرخ کرده
۱۴ راه برای خرد کردن پیاز بدون اشک‌ ریختن
4 دلیل خوب برای خوردن سیب زمینی سرخ کرده
آثار جوش صورت را با این ماسک از بین ببرید!
طرز تهیه ماسک ضدجوش و روشن کننده صورت !
شیوه هایی برای کمتر غذا خوردن بدون گرسنگی
شیر، نرم کننده طبیعی موهای شما!
دانستنیها
دانستنیها-2
دانستنیها-3
دانستنی های علمی
چه عاملی باعث کج شدن برج معروف پیزا شده است؟
فهرست رشته های معرفی شده ی رشته ی تجربی
پرورش ماهی قزل آلا
درباره یوزپلنگ
عجایب هفت گانه
۱۴ راه برای خرد کردن پیاز بدون اشک‌ ریختن
دلیل برتری شب قدر از هزار ماه
روزی مؤمنان از کجا می آید؟
داستان
شهید گمنام
سربازان عاشق
نوه عزیزم
داستان جالب جعبه خالی
داستان آموزنده اسب
داستان زیبای دلقک
جایزه
بازسازی مجدد دنیا
خنده دار
جوک
آشبزی
ماهی قزل آلا را اینگونه درست کنید تا لاغر شوید!
طرز تهیه كشك و بادمجان رژيمى
طرز تهیه کباب کوبیده سیخی
طرز تهیه ماکارونی هویج و پنیر
سوپ ضد سرماخوردگی
فردوسی
به نام خداوند جان و خرد
زندگی نامه فردوسی شاعر نامدار ایران
چو ترکان بدیدندکار جاسب رفت
چو باز آورید آن گرانمایه کین
بازی آنلاین
بازی اکشن آنلاین
آموزش
چگونه ظرفیت هوش خود را افزایش دهیم؟
داستان های واقعی و عبرت انگیز
دریا مسیر پیشرفت
زیردریایی چگونه کار می‌کند؟
سپاه پاسداران چگونه خلیج فارس را برای آمریکایی‌‌ها جهنم می‌‌کند؟
ابتکاری جدید در تهیه ی آب شیرین از آب دریاها
ایران دومین غول حفاری خاورمیانه را راهی خزر می‌کند
تاریخ جغرافیا / همه چیز درباره دریای مازندران
همه چیز درباره نظام حقوقی دریای خزر
همه چیز در مورد خاویار
افتتاح بزرگ‌ترین نیروگاه خورشیدی فراساحلی در ژاپن
توسعه آب شیرین کن خورشیدی ارزان قیمت توسط یک تیم اروپایی
تهیه آب شیرین از آب دریا
تصفیه آب صنعتی و دریایی
دستگاه های آب شیرین کن مخصوص آب دریا
یک نسخه برای مشکل کم آبی ‌کشور: شیرین کردن آب دریا
چگونه بعضی موجودات آب دریا را شیرین می کنند؟
آشنایی با دریاها
چگونه آب شور را شیرین کنیم
تولید برق از آب دریا بدون استفاده از ژنواتور
اخلاقی
چگونه خود را کنترل داریم؟
راه کنترل خشم مردان را بشناسید
روشهایی برای ترغیب نوجوانان به نماز
برای استجابت دعا
یک آیه قرآن بخوانیم
تأکید اسلام بر رعایت حقوق فرزندان
راه های مبارزه با نگرانی
آتشی که آرامش را از بین می برد
راه رهایی از فکر گناه
مجرمان را چگونه وارد دوزخ مى كنند؟
داستان کوتاه
داستان کوتاه دزدیدن جوانمردی
داستان پند دار و زیبای قدرت دعا کردن
داستان کوتاه انعکاس
داستان کوتاه خدایا شکر
داستان کوتاه معجون آرامش
داستان از حرف تا عمل
داستان کوتاه ادعای خدایی / دیدار فرعون و ابلیس
داستان جالب و طنز کار مشاوران
داستان کوتاه دلیل قانع کننده
داستان کوتاه خرید معجزه
داستان های کوتاه ، داستان کوتاه فقیر
داستان کوتاه ، ایمان کوهنورد به خدا
داستان کوتاه یک شانس برای تغییر زندگی
داستان کوتاه یکی از بستگان خدا
داستان کوتاه چقدر کارمان را دوست داریم!
داستان کوتاه جالب و آموزنده راهی آسان تر
داستان کوتاه پند سقراط
داستان زیبا و آموزنده شعله امید داستان زیبا و آموزنده شعله امید , داستان شعله امید
داستان واقعی درسی بزرگ از یک کودک
داستان کوتاه یک زندگی در خطر بود
داستان کوتاه و آموزنده تاجر میمون
داستان کوتاه پند آموز ظرفیت انسان ها
داستان کوتاه حضرت سلیمان و مورچه
داستان کوتاه ایمان واقعی بازرگان
داستان کوتاه و پند آموز پاسخ آهنگر با ایمان
مطالب جالب با عکس
راجر کانگوروی بدنساز و هیکلی + تصاویر
نقاشی بر روی شیشه ماشین های کثیف + تصاویر
عکس دیده نشده از دوران پیری لورل و هاردی
گزارش تصویری از مردی که هر روز خودش را دار می زند
زندگی نامه بزرگان2
زندگی نامه رابیندرانات تاگور
آیا نیما حامد ارکانی آلبرت انیشتن بعدی است ؟
زندگی نامه جان گودریک؛ اعجوبۀ ستاره شناسی
زندگینامه بلز پاسكال رياضيدان و فيزيكدان فرانسوی
گزارش های علمی
دانستنیهای کوتاه و جالب درباره مغز
خواص سنگ فیروزه و کاربردهای آن
اطلاعاتی پیرامون طلای سفید
13 حقیقت جالب درباره ی چپ دست ها
از درختان چه می‌دانید؟
همه چیز درباره ستاره قطبی
آیا می دانید ابرها چند نوع اند؟
همه چیز درمورد شهرستان تالش
کاخ ییلاقی سردار امجد
جاذبه های گردشگری تالش
سوباتان رویای من
درباره تالش
غار سوباتان
محوطه باستانی و ییلاق تول
تالش سرزمین آفرینش زیبایی های بکر
استاد فرامرز مسرور ماسالی
محوطه ها ، تپه ها و گورستانهای باستانی تالش
فرهنگ لغت تالشی




ROZBEH




**تقدیم به تنها عشقم**
**تقدیم به تنها عشقم**
**تقدیم به تنها عشقم**
فروشگاه بزرگ اینترنتی
بیماریها و شناخت داروها در طب سنتی اسلامی
امـــــــــام رضـــــا(ع)
رباتیک
خودم وخوت اکیلا
درامد اینترنتی
دانلود و هرچی بخوای/وبلاگ ریسک همه چیز است
دختریـ از جنسـ غـرور
غمکده ی عشاق
ریاضی
zirzamini moozik
بهار رویاهایمان
فرهنگی -اجتماعی
ردیابی ماشین
حمل هوایی ماینر از چین
لیزر دوچرخه
هد اپ یسپلی کیلومتر روی شیشه
جلو پنجره لیفان ایکس 60

تبادل لینک هوشمند

برای تبادل لینک ابتدا ما را با عنوان سرگرمی و آدرس rozbeh2.LXB.ir لینک نمایید سپس مشخصات لینک خود را در زیر نوشته . در صورت وجود لینک ما در سایت شما لینکتان به طور خودکار در سایت ما قرار میگیرد.





قالب بلاگفا












شیوه هایی برای کمتر غذا خوردن بدون گرسنگی , زندگی نامه کورش , زندگی نامه شهید همت , زندگی نامه آلبرت اینشتین , زندگی نامه الکساندر فلمینگ کاشف پنى سیلین , دانستنیها , چند تمرین ساده برای تقویت مغز , بخوابید تا آلزایمر نگیرید , خواص میوه ها , زندگی نامه ارنست رادرفورد فیزیکدان نیوزیلندی‌ , زندگی نامه ابوعلی سینا , زندگی نامه حافظ شیرازی , زندگی نامه الکساندر گراهام بل , علت سوزش چشم , آب این میوه خون ساز و باز کننده رنگ صورت ,




»تعداد بازديدها:
»کاربر: Admin


نام :
وب :
پیام :
2+2=:
(Refresh)

<-PollName->

<-PollItems->

خبرنامه وب سایت:





آمار وب سایت:  

بازدید امروز : 9
بازدید دیروز : 110
بازدید هفته : 119
بازدید ماه : 119
بازدید کل : 16506
تعداد مطالب : 191
تعداد نظرات : 5
تعداد آنلاین : 1

Alternative content





در اين وب
در كل اينترنت
فونت زيبا سازفونت زيبا سازفونت زيبا سازفونت زيبا سازفونت زيبا سازفونت زيبا سازفونت زيبا ساز 
  • سرویس چت روم

    معرفي صفحه به دوستان

    * نام شما

    ايميل شما *

    ايميل دوست شما *

    ايميل دوست ديگر شما

    Google

    در اين وبلاگ
    در كل اينترنت
    کد جست و جوی گوگل


    دریافت کد پرواز حباب ها

    دریافت کد پرواز حباب ها
    ابزار پرش به بالا
    پربازدیدترین مطالب

    کد پربازدیدترین

    سازین ؛ لذت فناوری روز !